در کافه ای جدید

در کافه ای جدید
بودیم پیش هم
من محو چهره ات
تو گرم گفتگو -

اما نمی شنید
گوشم صدای تو.. -

یادم نمی رود،
یک لحظه چشم من
از صورتت سُرید
آرام رفت و به
فنجان تو رسید

لبهای سرخ تو؛
گلبرگ بوسه ات،
آنجا نشسته بود!
ایکاش این قرار
در کافه ای نبود! -

آن نقش بی نظیر
یعنی خدای من
طعمش چه مزه داشت؟
.
افکار من همه
درگیر بودن ات
درگیر ماندن و؛
شد وقت رفتنت... -

من غرق حس تو
ماندم
نرفتم و
فنجان تو
مرا
انگار واجب است! ;

بردم!
همین و بس؛
دزدیدن لب ات
اینبار ساده است! . .

-
قهوه نوش
-
از سری نوشته های #بهداد
دیدگاه ها (۱۲)

+منو نگاه کن...قهری؟_قهرم+خودتو زدی به اون راه؟_خودمو زدم به...

اولین باری که دستاشو گذاشت روی دستام یادمه توی پیتزا فروشی ب...

گاهی وقتا آدم میکنه خو هوس که برهدلم تنگ شده بر عکس دلتتو چه...

قلبمو برده این:"(

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط