یک استکان داغ

یک استکـان ﻗﻬﻮﻩ ے داغ

یک بشقاب بزرگ عشق بـےآلایش

یک پیــالہ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮاﻱ ﻣﻦ

یک کف دست راستے

از نبات خودت هم کـمے بریز

تا شیریـن شود


ایـن
ﺳﻴﮕﺎﺭ با تو صفــا دارد.


hamidreza
دیدگاه ها (۲)

تمام شهر را پرسه زدم. عطرت در سرم نشسته یا تو از این خیابانه...

روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست...#حافظ

شب که حالت خرابه،با یه خواب ساده صبح فردا بهتر میشیخیلی دلم ...

ﺗﺎﺯﻩ ﺳﺮ ﺑﺎﻻﻳﻲ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪﻩﭼﻪ ﻏﻮﻏﺎﻳﻲ ﺑﺸﻪ ﺗﻮ ﺳﺮاﺯﻳﺮﻱ....hrhamid re...

# پارت آخر | رمان فرزند آتشدو سال بعد، زمستانِ سئولعمارت جئو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط