قلدر مدرسه ( پارت ۲۸ )
[ !هیچکدوم از وقایع واقعی نیست! ]
« فردا شب »
«جشن »
// ویو ارا //
دو عدد داف نشستیم کنار هم، ببین آرایشششش لباس خوشگللل من لباسم مشکیه برا سیسی سفیده عرررر ستیم خوشم میاد، نشسته بودیم که.... یا حضرت خدا، چقد جذاب شدن اینا
تهکوک: بانو افتخار رقص میدین؟
کی؟ ما؟ ناموسا؟ وویییی اهم آرامش نفس عمیق
سوآ و ارا: البته *لبخند*
میرم باهاش میرقتم و سوآ هم با کوک
بعد از چن دیقه به عقب خمم میکنه و رقصو پایان میده
ته: میدونی... خیلی وقته دلم اسیرت شده... قبول میکنی باهام قرار بزاری
قلبم داره میاد تو حلقم، تعجب میکنم
این یه چی خورده، مسته ، تب داره ، چشه خدا میدونه
ته: هوم؟
ببینید بشدت از وارد رابطه شدن...میترسم ، امکان هرگونه خطایی از آدما هس، اگه دل ببندم بهش و اون بخواد بازیم بده واقعا زندگیم نابود میشه....
ارا: من.....من.....نمیخوام ناراحتت کنم ولی نمیتونم (بقول نیما ای من ری.... 😑)
انگار آب یخ ریختن روش
ته: چی چرا... هنوز ازم ناراحتی قول میدم جبران کنم... نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره
ارا: ن...نه ازت ناراحت نیستم
ته: پس چرا رد کردی منو
منو از حالت خمیده به حالت عادی برمیگردونه
ارا: من متاسفم، ولی خب میتونیم دوست باشیم دیگه، اشکالش چیه
ته: اما من بیشتر از یه دوست دوست دارم *ناراحت*
ارا: م...متاسفم
ته: هوففف باشه مجبورت نمیکنم دوست بمونیم *ناراحت *
ارا: میدونم ناراحتت کردم ببخشید
سریع لپشو میبوسم و میرم بیرون تو حیاط که یه بادی به کلم بخوره، میشینم رو یه نیمکت و میرم تو فکر
آره خیلی مهربونه، چندین بار عذرخواهی کرده، خیلی دوس داشتنیه....ولی هم کراشه و همه دوسش دارن حتی دختر قلدرای مدرسه ، ازونطرف بش میخوره خیلی پولدار باشه و من متوسطم و اینکه مامان بابای من اجازه ای نمیدن، بعدم میخوام تمرکزم رو درسم باشه و.... اههه بسه دیگه جوابشو دادم دیگه، برم دسشویی یه آبی به صورتم بزنم
رفتم سمت دستشویی در نیمه باز بود صدای جیغ میومد (شت...)
: ولم کن عوضیییییی
: دارم چیزی که باید مال من باشه رو مال خودم میکنم
از لای در یه نگاه انداختم نه.... نه نه نه نه
( دیدین فیلما جای حساسش یهو یه صدای بلندی چیزی میاد بعد صفحه سیاه میشه بعد تیزر پایانی پخش میشه؟ اینو الان همونجوری فرض کنین😂 ادامشو بخونی؟ آره چشممممممم، شرطو برسون بعد داشی😏)
~شرایط :
~ ۵۰ لایک🩵
~ ۵۰۰ فالوور🌱
~ ۲۰۰ کامنت 🪭
~ ۲۰ بازنشر 💫
~ صبرررر 📚
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جونگکوک
#تهیونگ
#جی_کی
#وی
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
#فیک_تهکوک
#bts
#BTS
#V
#Teahyung
#Jungkook
#JK
« فردا شب »
«جشن »
// ویو ارا //
دو عدد داف نشستیم کنار هم، ببین آرایشششش لباس خوشگللل من لباسم مشکیه برا سیسی سفیده عرررر ستیم خوشم میاد، نشسته بودیم که.... یا حضرت خدا، چقد جذاب شدن اینا
تهکوک: بانو افتخار رقص میدین؟
کی؟ ما؟ ناموسا؟ وویییی اهم آرامش نفس عمیق
سوآ و ارا: البته *لبخند*
میرم باهاش میرقتم و سوآ هم با کوک
بعد از چن دیقه به عقب خمم میکنه و رقصو پایان میده
ته: میدونی... خیلی وقته دلم اسیرت شده... قبول میکنی باهام قرار بزاری
قلبم داره میاد تو حلقم، تعجب میکنم
این یه چی خورده، مسته ، تب داره ، چشه خدا میدونه
ته: هوم؟
ببینید بشدت از وارد رابطه شدن...میترسم ، امکان هرگونه خطایی از آدما هس، اگه دل ببندم بهش و اون بخواد بازیم بده واقعا زندگیم نابود میشه....
ارا: من.....من.....نمیخوام ناراحتت کنم ولی نمیتونم (بقول نیما ای من ری.... 😑)
انگار آب یخ ریختن روش
ته: چی چرا... هنوز ازم ناراحتی قول میدم جبران کنم... نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره
ارا: ن...نه ازت ناراحت نیستم
ته: پس چرا رد کردی منو
منو از حالت خمیده به حالت عادی برمیگردونه
ارا: من متاسفم، ولی خب میتونیم دوست باشیم دیگه، اشکالش چیه
ته: اما من بیشتر از یه دوست دوست دارم *ناراحت*
ارا: م...متاسفم
ته: هوففف باشه مجبورت نمیکنم دوست بمونیم *ناراحت *
ارا: میدونم ناراحتت کردم ببخشید
سریع لپشو میبوسم و میرم بیرون تو حیاط که یه بادی به کلم بخوره، میشینم رو یه نیمکت و میرم تو فکر
آره خیلی مهربونه، چندین بار عذرخواهی کرده، خیلی دوس داشتنیه....ولی هم کراشه و همه دوسش دارن حتی دختر قلدرای مدرسه ، ازونطرف بش میخوره خیلی پولدار باشه و من متوسطم و اینکه مامان بابای من اجازه ای نمیدن، بعدم میخوام تمرکزم رو درسم باشه و.... اههه بسه دیگه جوابشو دادم دیگه، برم دسشویی یه آبی به صورتم بزنم
رفتم سمت دستشویی در نیمه باز بود صدای جیغ میومد (شت...)
: ولم کن عوضیییییی
: دارم چیزی که باید مال من باشه رو مال خودم میکنم
از لای در یه نگاه انداختم نه.... نه نه نه نه
( دیدین فیلما جای حساسش یهو یه صدای بلندی چیزی میاد بعد صفحه سیاه میشه بعد تیزر پایانی پخش میشه؟ اینو الان همونجوری فرض کنین😂 ادامشو بخونی؟ آره چشممممممم، شرطو برسون بعد داشی😏)
~شرایط :
~ ۵۰ لایک🩵
~ ۵۰۰ فالوور🌱
~ ۲۰۰ کامنت 🪭
~ ۲۰ بازنشر 💫
~ صبرررر 📚
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جونگکوک
#تهیونگ
#جی_کی
#وی
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
#فیک_تهکوک
#bts
#BTS
#V
#Teahyung
#Jungkook
#JK
- ۴۳.۳k
- ۱۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۵۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط