وقتی حسودی میکنی

وقتی حسودی میکنی

پارت ۶

ویو کوک:فک کردم یونا هست ولی اون...

کوک:جیمین شی اینجا چیکار میکنی؟

جیمین:نمیتونم بیام خونه دوستم میگم رونا و یونا کجان؟

کوک:رونا که پیش مامانمه یونا هم سرکار

جیمین:اره از صورتت معلومه بچه من از بچگی باهات بودم از چهرت میفهمم چته دعوا کردین؟

کوک:اره دعوا کردیم؟برا چی اومدی؟

جیمین:هیچی همینجوری

کوک:فقط حوصله انجام کاری رو ندارما

جیمین:نکه من دارم..صبحونه خوردی

کوک:نه

جیمین:هعییی خدا انتظار داری من لقمه بزارم دهنت؟

کوک:اره دارم میمیرم

جیمین:هعییی خدا(رفت سمت یخچال و درو باز کرد و عسل و برداشت بازش کرد)(لقمه کرد براش)

کوک:(در حال خوردن)سر گیجه دارم

جیمین:حالت خوبه؟مریض شدی(دستش رو پیشونیش گذاشت)اووو تب داری

کوک:(رفت رو مبل دراز کشید)

جیمین:(رفت پیشش نشست و قرصا رو میز گذاشت)حالا برا چی دعوا کردین؟

کوک:سر بیمار سکوت رو رعایت کن

جیمین:باشه حالا دین قرصا رو بخور

کوک:میشه پنجره ها رو ببندی سردمه

جیمین:(به همشون نگا کردم ولی بسته بودن رفتم دوتا پتو اوردم روش کشیدم)حالت خوبه؟میخوای بریم بیمارستان؟

کوک:نه

ویو کوک:یهو دیدم که.....


کامنتتتتت😭😭😭😭😭
دیدگاه ها (۲)

وقتی حسودی میکنی پارت ۷ویو کوک:دیدم که گوشیم تو اتاق بود زنگ...

وقتی حسودی میکنیپارت ۸ویو جیمین:داشتم میرفتم کنار کوک دیدم ق...

وقتی حسودی میکنی پارت۵ویو یونا:یهو یه نفر ار پشت دستم رو کشی...

وقتی حسودی میکنی پارت ۴ویو یونا:یهو دیدم که جونگ کوک بهم سیل...

جیمین فیک زندگی پارت ۳۶#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط