وقتی اسیر درد باشی تاب بی معنی ست

وقتــی اسیـــر درد باشی تاب بی معنی ست
روز و شبت بی تاب باشی خواب بی معنی ست
چون تخته ای در دست موج غصّه ها باشی
فرق میانِ رود با سیــلاب بی معنـــی ست
دنیـــــایت از تاریکیِ شب تیـــــره تر باشد
دیگر برایت واژه ی مهتاب بی معنی ست
وقتــــی که فــرقی بین آدمهای عالم نیست
فرزند رعیت،دختــــر ارباب بی معنی ست
وقتی که دردی کهنـــه در پهلوت می پیچد
دیگــر برایت گفتنِ از تاب بی معنــی ست
دیدگاه ها (۶)

ز فکرت تا سحر جانا، خدا داند که بیدارممن از درد ِ جدایی‌ها پ...

‍ سلام ای خنده هایت مرهمی بردرد ِ بیماربدون ِ تو ، اسیر درد ...

هر وقت می‌خواهی که با من همسفر باشیباید تو هم از من کمی دیوا...

از عشق جز نگاه برایم نمانده استجز دیده‌ای به راه برایم نماند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط