ساقیا دیوانه ام کن با می و جام و سبو

ساقیا دیوانه ام کن با می و جام و سبو
لب به لب کن کاسه ام را، زین سبب چیزی مگو
 
خواهم این دیوانگی، ما را ز حدش بگذرد
گر میسر نیست، بگذر از من و زین گفتگو
 
از بدِ اوضاعِ عالم جان به لب آمد مرا
چاره کن گر می توانی باده ام ده با سبو
 
درد بی درمان دل هر لحظه افزون می شود
بهر درمانش طبیبی حاذق و جانانه کو
 
بیند هر کس، می دهد ما را نشان دیگری
ترسم از اینکه نماند از برایم آبرو
 
راه اگر گم کرده ام، راهی نشانم ده، ببر
خواهم آمد از پی تو هر کجا من کو به کو
 
خواهشی دارم، دریغ از من مکن پیمانه را
مست مستم کن، اگر خواهی بمان، خواهی برو،،،،،،،ما ایرانی هستیم، کوروش آریایی
دیدگاه ها (۱)

بدی های من چه هستند جز شرم و عجز خوبی های من از بیان کردن!جز...

نمی رنجم اگر کاخ مرا ویرانه می خواهدکه راه عشق آری طاقتی مرد...

ﺍﯼ ﮐﻮﯾﺮ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺖ ﺟﺎﻥ ﻣﻦﻋﺸﻖ ﺟﺎﻭﯾﺪﺍﻥ ﻣﻦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﻦﺍﯼ ﺯ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﮔﺮ...

دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط