فکرنو

#فکرنو
پیری در روستایی هرروز برای نماز صبح از منزل خارج وبه مسجدمی رفت دریک روز بارانی پیر ،صبح برای نماز از خانه بیرون امد چند قدمی که رفت در چاله ای افتاد،خیس وگلی شد به خانه بازگشت لباس راعوض کرد ودوباره برگشت پس از مسافتی برای بار دوم خیس و گلی شد برگشت لباس راعوض کرد ازخانه برای نماز خارج شد.دید در جلوی در جوانی چراغ به دست ایستاده است سلام کرد و راهی مسجد شدند هنگام ورود به مسجد دید جوان وارد مسجد نشد پرسید اًی جوان برای نماز وارد مسجد نمی شوی؟
جوان گفت نه ،ای پیر ،من شیطان هستم
برای بار اول که بازگشتی خدابه فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشیدم
برای باردوم که بازگشتی خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشیدم
ترسیدم اگر برای بار سوم در چاله بیفتی خداوند به فرشتگان بگوید تمام گناهان اهل روستا رابخشیدم که من این همه تلاش برای گمراهی انان داشتم
برای همین امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسی
دیدگاه ها (۱)

روزی پیغمبر خدا حضرت محمد(ص) از یه قبرستانی داشتند عبور،،، م...

#فکرنوپروردگارا رسیدن به تو وضویی ساده می خواهد،،،، و قنوتی ...

#لبیک_یا_حسین#فکرنو#اربعین#کربلا#مذهبی#حرم_سلامامام کاظم علی...

#فکرنو#فرهنگی_سیاسی#مذهبی30-بَعْضِ أَصْحَابِ أَبِی الْحَسَنِ...

WISH MEET YOUPART 11اجوما. بیا دختر جان بریم به بانو معرفیت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط