قهوهاش را که نوشید

قهوه‌اش را که نوشید
چشمانش را بست
آرام تکیه داد.
انگار کسی را به یاد آورده باشد...
می‌گریست.

#پویا_جمشیدی🍁

@sher_sepidar
دیدگاه ها (۲)

#روزبه_معین

چقدر این دوست داشتن های بی دلیلخوب استمثل همین باران بی سوال...

در میکده دوش،زاهدی دیدم مست،تسبیح به گردن و صراحی در دستگفتم...

#انوری

چشمانش؟ مانند قهوه ادم را معتاد می کرد و ستارگان همه درون چش...

قهوه‌ای جاویدان ☕ قسمت ۸ صفحه‌ ی پنجم را تمام کرد . نمی دانس...

نام:وقتی پسر داییت بود بعد از ۱۵ سال دیدیشپدر آدم در میاد از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط