عشقجنایت
#عشق_جنایت 🔪
پارت36
یِنا:تا تهیونگ و دیدم رفتم سمتش و لبشو بوسیدم....
تهیونگ:(همراهیش کردم)دلم برات تنگ شده بود
یِنا:نمیخوای پسر تو بغل کنی؟
تهیونگ:پسرم؟
هیونگ:سلام بابایی
تهیونگ:تو....یِنا این بچه ی من و توئه؟
یِنا:اوهوم
راستی اسمش هیونگه
تهیونگ:هیونگ اوخداااا.....
یِنا:خلاصه که بوس و بغل کردیم تو اتاقامون خوابیدیم.....
(ساعت 10 شب)
و هیونگ و بردم تو اتاق جدیدش که بخوابه....
تهیونگ:عشقم؟
یِنا:اِوا تهیونگ بیا تو...
تهیونگ:خیلی خوبه که هستی
یِنا:دلم برات تنگ شده بود....
تهیونگ:دلم میخواد لمست کنم....
یِنا:اوهوم
تهیونگ:خوبه
تهیونگ:یِنا رو رو تخت پرت کردم و روش خیمه زدم و.....(بیس میل الله روح مانه روحیم😂)
هیونگ:یو از خواب پریدم از رو تختم بلند شدم و رفتم بیرون که یه صدا هایی از اتاق خاله لیا و مامانی میومد....
مثل صدا های:لطفا زودتر یا ناله های بی مورد و گریه........
بابام و عمو جیمینم فقدر دادا میزدن....
ولی اهمیتی ندادم ولی خیلی کنجکاو بودم پس فردا از مامان میپرسم رفتم دم در اتاق خاله جینو....
در زدم که جواب داد.....
جینو:بعله؟
هیونگ:منم خاله جون....
جینو:بیا تو عشق خاله
کوک:کیه؟
جینو:هیونگه
کوک:بگو بیاد تو...
جینو(بلند میشه و هیونگ و بغل میکنه)
عشق خاله چی شده؟
هیونگ:خوابم نمیبره...
جینو:خوب بیا پیش ما بخواب
هیونگ:آخ جون باش
کوک:بیا ببینم
هیونگ:تو چرا لختی؟
کوک:بچه پرو تو به لختی من چیکار داری؟(خنده)
هیونگ:کار های بد بد؟
کوک:این چه حرفیه؟
هیونگ:خوب ببخشید
جینو:این چیزا رو مامانی بهت گفته؟
هیونگ:نه از تلویزیون دیدم
خوب کوک میشه بگی چرا لختی؟
جینو:گرمش بود
هیونگ:اها
کوک/جینو:(خنده)
جینو:خوب فدات بشم بخواب فردا بریم خرید لباس
کوک:من بیام؟
جینو:بیا
هیونگ:(خوابید)
جینو:چقدر خسته بود....
کوک:اوهوم
جینو:بعد اینکه هیونگ خوابید من و کوکم خوابیدیم.....
ادامه دارد:-)
پارت36
یِنا:تا تهیونگ و دیدم رفتم سمتش و لبشو بوسیدم....
تهیونگ:(همراهیش کردم)دلم برات تنگ شده بود
یِنا:نمیخوای پسر تو بغل کنی؟
تهیونگ:پسرم؟
هیونگ:سلام بابایی
تهیونگ:تو....یِنا این بچه ی من و توئه؟
یِنا:اوهوم
راستی اسمش هیونگه
تهیونگ:هیونگ اوخداااا.....
یِنا:خلاصه که بوس و بغل کردیم تو اتاقامون خوابیدیم.....
(ساعت 10 شب)
و هیونگ و بردم تو اتاق جدیدش که بخوابه....
تهیونگ:عشقم؟
یِنا:اِوا تهیونگ بیا تو...
تهیونگ:خیلی خوبه که هستی
یِنا:دلم برات تنگ شده بود....
تهیونگ:دلم میخواد لمست کنم....
یِنا:اوهوم
تهیونگ:خوبه
تهیونگ:یِنا رو رو تخت پرت کردم و روش خیمه زدم و.....(بیس میل الله روح مانه روحیم😂)
هیونگ:یو از خواب پریدم از رو تختم بلند شدم و رفتم بیرون که یه صدا هایی از اتاق خاله لیا و مامانی میومد....
مثل صدا های:لطفا زودتر یا ناله های بی مورد و گریه........
بابام و عمو جیمینم فقدر دادا میزدن....
ولی اهمیتی ندادم ولی خیلی کنجکاو بودم پس فردا از مامان میپرسم رفتم دم در اتاق خاله جینو....
در زدم که جواب داد.....
جینو:بعله؟
هیونگ:منم خاله جون....
جینو:بیا تو عشق خاله
کوک:کیه؟
جینو:هیونگه
کوک:بگو بیاد تو...
جینو(بلند میشه و هیونگ و بغل میکنه)
عشق خاله چی شده؟
هیونگ:خوابم نمیبره...
جینو:خوب بیا پیش ما بخواب
هیونگ:آخ جون باش
کوک:بیا ببینم
هیونگ:تو چرا لختی؟
کوک:بچه پرو تو به لختی من چیکار داری؟(خنده)
هیونگ:کار های بد بد؟
کوک:این چه حرفیه؟
هیونگ:خوب ببخشید
جینو:این چیزا رو مامانی بهت گفته؟
هیونگ:نه از تلویزیون دیدم
خوب کوک میشه بگی چرا لختی؟
جینو:گرمش بود
هیونگ:اها
کوک/جینو:(خنده)
جینو:خوب فدات بشم بخواب فردا بریم خرید لباس
کوک:من بیام؟
جینو:بیا
هیونگ:(خوابید)
جینو:چقدر خسته بود....
کوک:اوهوم
جینو:بعد اینکه هیونگ خوابید من و کوکم خوابیدیم.....
ادامه دارد:-)
- ۲.۴k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط