خانواده سیاه پارت

خانواده سیاه 🖤 ( پارت ۱۹ )


از زبان املی ...🩷
آه من کجام ... صدای چیه ... من ... تو بیمارستان ... بیمارستان چیکار میکنم ... سرم رو چرخوندم رو تخت بغلی روکی خوابیده بود ... دلم ترکید ... 😬
الی : آبجی ! بلاخره زنده شدی 😃
الین : املی ! حالت خوبه ؟
آنا : نگرانت بودیم 😭
املی : این اینجا چیکار می‌کنه ؟ ( با ترس )
الین : خب ... همینجوری ! گفتیم شاید زنده بمونه ...
روکی به هوش اومد 👀
روکی : اه....من اینجا چیکار میکنم ؟ اووووووف! ( املی رو میبینه ) شما ؟ چیشده ؟
املی چیزی نمیگه 😶
آنا : تشکر نمیکنی ؟ 😑
روکی بلند میشه ....!


ادامه دارد 🩷
ببخشید کم بود ... سرم درد می‌کنه 😑
دیدگاه ها (۲)

بچه ها ... خواب های من خیلی عجیبه ... که وقتی به دوستم گفتم ...

خانواده سیاه 🖤 ( پارت ۱۸ ) املی دستش روی سینش گذاشت و نگاه ک...

بزارم ؟

سناریو انهایپن

معشوقه دشمن P²³+آیبا درد و سوزش چشماشو باز کرد.صدای بوق دستگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط