رمان

رمان ✩
پارت : ۲ ، فصل ۲➪
نام داستان : میراکلس ➪
⚠︎کپی ممنوع ⚠︎
مرینت با لوکا طلاق گرفتت 🤦‍♀️🥀
( یکی نیست بگه چرا ازدواج کردن🤨🙄 )
مرینت رفت خونه پدر و مادرش و لوکا هم همینطور 🏡
برگردیم عقب و زمانی که طلاق گرفتن رو ببینیم ☟︎︎︎
لوکا : آقای قاضی این زن با اینکه ازدواج کرده فکر مردی دیگست🤬
مرینت : ا آقای قاضی دروغ میگی بخاطر یک سوال از یک مرد دیگه اون دعوا کرد سرم داد کشید 😡
قاضی : بسه دیگه شما باهم کنار نمییاین 😩
مطمئن هستی دخترم میخوای طلاق بگیری 🧐
مرینت : بله با اخلاق های ایشون 😑
(خلاصه سرتونو درد نیارم طلاق گرفتن😂👊 )
مرینت با خانوادش ☟︎︎︎
مرینت : سلام مامان بابا من طلاق گرفتم( با اعصبانیت و گریه )😤😭
مامانش : ای وای دخترم بیا بغلم (مرینت زودی پرید بغل مامانش )🥲🫂
باباش : اَه میدونستم اون پسر خوبی نیست اما اشکالی ندارم دخترم بیاید درس ادب بهش بدیم 😒👎
مرینت خیلی ناراحت رفت اتاقش😔
(لوکا هم چون نمی‌خواست غرورش بشکنه نه گریه نه چیزی فقط به پدر مادرش گفت من طلاق گرفتم و پدر مادر لوکا ناراحت نشدن چون از اول با مرینت مشکل داشتن )😒😐
ادامه دارد ...
نظر خودم : خوشحالم که طلاق گرفتن و اینکه چون مرینت ناراحته یکم ناراحتم 😅😞
دیدگاه ها (۴)

#پست_جدید🤭

#پست_جدید🌹😜

چند تا عکس صورتی فیروزه ای 😚🧜🏻‍♀️#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره...

چه کیوتن اینا 😚🤲من همشونو دوست دارم😌💋ولی اسم هاشونو نمیدونم ...

قاصدک کوچولوی من💔🥀پارت ۳ویو تهیونگ: خیلی حالم بد شد وقتی توی...

قهوه تلخ پارت۵٠ویو چویا دست هاش میلرزیدصداش لرز داشت نمیتونس...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط