بچه تر که بودم همیشه گلچینی از بهترینهای غذامو کنار ظرفم
بچه تر که بودم همیشه گلچینی از بهترینهای غذامو کنار ظرفم میزاشتم تا به عنوان لقمه ی آخر بخورمش، مثلن یه تکه ته دیگ و فیله ی مرغ. یا مثلن یه قسمتی از کشک بادمجون که پر پیاز و کشک و نعنا بود. اونوقت ناغافل داداش بزرگتره از پشت سرم دست می کرد توی ظرف و همه ی امیدهای منو نابود می کرد . بعدش باید به یاد اون لقمه ی خوشگل خوشمزه که هیچ وقت نخورده بودمش تا چند ساعت دق مرگ می شدم.
حکایت این روزای بعضی از ما شده همون قصه لقمه ی آخر. چه حرفای قشنگی که نزدیم به کسی که باید می زدیم به خیال اینکه در فرصت مناسب بهش می گیم تا خاطره انگیز بشه. چه کارهایی که باید می کردیم و گذاشتیم واسه لقمه ی آخر.
غافل ازینکه شاید هیچ وقت هیچ وقت اون لقمه ی خوشمزه سهم ما نشه و ما بمونیم و یک عمر دق مرگی.
#کمند_سمیعی
حکایت این روزای بعضی از ما شده همون قصه لقمه ی آخر. چه حرفای قشنگی که نزدیم به کسی که باید می زدیم به خیال اینکه در فرصت مناسب بهش می گیم تا خاطره انگیز بشه. چه کارهایی که باید می کردیم و گذاشتیم واسه لقمه ی آخر.
غافل ازینکه شاید هیچ وقت هیچ وقت اون لقمه ی خوشمزه سهم ما نشه و ما بمونیم و یک عمر دق مرگی.
#کمند_سمیعی
- ۸۹۳
- ۰۵ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط