خانم کانگ بیا پیش من بیا خونه ما کسی نیست یون هیونم مشکلی ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۴

خانم کانگ : بیا پیش من بیا خونه ما کسی نیست یون هیونم مشکلی نداره یه مدت پیش ما بمون تا ببینیم چی میشه

ات : خیلی ازتون ممنونم مزاحمتون نمی شم یه کاریش می کنم اول باید درخواست طلاق بدم همین امروز اینکار رو می کنم هرچند برام سخته

خانم کانگ : بیا بریم وسایلت رو جمع کن بریم خونه ما کجا می خوای بری مگه نگفتی خانواده و دوستات رو ولت کردن

ات : اره اما کار درستی نیست من مزاحمتونم

خانم کانگ : نه مزاحم نیستی منم دوستی ندارم خوشحال می شم با هم دوست شیم

ات : من ات هستم کیم ات

خانم کانگ :خوشبختم  منم کانگ سومین هستم

ات : همچنین پس من مزاحمتون می شم

سومین : با هم می ریم

ات : اما کارتون خانم کانگ

سومین : باهام راحت باش سومین صدام کن مشکلی نیست بچه ها هستن بریم بعد رفتن پایین

ات : ماشین من اونجاست با هم بریم

سومین : اره چرا که نه رفتن سوار شدن ات می خوای من رانندگی کنن

ات : ممنون می شم سومین نشست پشت فرمون ات هم نشست توی راه ات داشت اروم اشک می ریخت

سومین : نگران نباش همه چی درست می شه

ات : اره درست می شه خوشحالم که خودم اومدم فهمیدم اگه مستقیم توی روم گفته بود بیا طلاق بگیریم برام دردناک تر بود گفته بود دیگه دوست ندارم برام بدتر بود رفتن خونه من می رم وسایلم رو برمی دارم میام

سومین : می خوای بیام کمکت

ات : نه فقط ضروری ها رو ور می دارم زود میام

پیاده شد کلید رو انداخت در رو که باز کرد با یه صحنه ی خیلی تلخ مواجه شد کوک در حال بوسیدن یه دختر بود دختره یه لباس کوتاه داشت و کل بدنش رو بیرون ریخته بود معلوم بود هرزه است کوک با عشق علاقه می بوسید متوجه ات که شد دست کشید

کوک : خوب شد اومدی می خواستم بهت زنگ بزنم بیای

دختره : این دیگه کیه عزیزم

کوک : نفسم این فعلا یه چند وقتی اینجا می مونه بعدم می ره می تونه خدمتکارت باشه تا وقتی می ره

دختره : چقدر خوب به یه خدمتکار نیاز داشتم اهای دختر اسمت چیه

ات : خدمتکار( با بغض تعجب بعد ادامه داد ) بعد اون همه وقت خدمتکار می خواست چیزی بگه که کوک جولوی دهنش رو گرفت

کوک:پرنسسم من درباره حقوق اینا باید باهاش صحبت کنم تو بشین الان میام برد ات رو داخل یکی از اتاق ها

ات : کوک واقعا داری بهم خیانت می کنی سعی داشت گریش رو کنترل کنه اما یه قطره اشک لجباز از گوشه چشمش افتاد

کوک : دیگه به من نگو کوک از الان رئیستم

ات : من می خوام برم می خوام ازت طلاق بگیرم اشک هاش جاری شده بود نمی تونست کنترلش کنه

کوک : نه از این خبر ها نیست تو حق نداری جایی بری اجازه نمی دم طلاقتم نمی دم (جدی عصبی)

ات: چرا نمی زاری برم چرا عذابم می دی بزار برم ( اروم با اشک ناراحتی)

کوک : تو اینجا می مونی (یکم بلند و عصبی)

ات :( یهو جدی شد ) ..
دیدگاه ها (۱۲)

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۵ ات : ابنبات رو دا...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱ ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۳ کوک : خانم کانگ دا...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۴ ات : باشه رفت اب زد ب...

هنرمند کوچولوی من

پارت ۳۶ات: بالاخره میتونیم بریم جیمین: اره ات: اخیش بالاخره ...

هنرمند کوچولوی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط