پارت آخرینتکهقلبم

#پارت_۴۱ #آخرین_تکه_قلبم
نیما
صداش کردم:
_نیاز
_جان
دهنم تلخ شد از شنیدن جان، همیشه با جون نیاز و جون دلم جوابمو میداد اما حالا..انگار اوضاع خیلی وخیم شده برای من ..!
_نسکافه یا قهوه میخوری؟
_نسکافه
از پنجره ی آشپز خونه به بیرون نگاه کردم.
بارون هنوز بند نیومده بود.
پنجره رو باز گذاشتم و هوا رو نفس کشیدم..
_به این میگن هوا..!
فکر نمیکردم هوای بارونی انقدر خوب باشه.. همیشه بدم میومد از بارون و برف ولی امروز بارون باعث شد یبار دیگه گرمای بغل و داغی لباشو حس کنم .. تا یادم نره این دوتا حس منو از اون پسر بچه ۱۸.۱۹ساله تبدیل به یه مرد کرد!
سینی رو روی عسلی گذاشتم و روی مبل کناری نشستم ، تکیه دادم و چشمامو بستم ..
_چیشد که بابات مرد؟
چشماش رنگ بی حسی گرفت:
_رفته بود کربلا‌.. تو راه برگشت تصادف کرد..
_تو که دوسش نداشتی
اشک توی چشماش برام برق میزد :
_دوسش داشتم، اون نداشت، هیچ وقت نداشت!
_ناراحت نباش اون دیگه رفته توام راحت شدی!
کمی از نسکافه اشو نوشید:
_آره ولی اوضاع سخت میگذره ، مامانم موهاش سفید شده ، هرچی بش میگم بیا بریم یه رنگ بزن به موهات قبول نمیکنه!
_سخته خب..
_منم سختمه نمیخوام اینجوری ببینمش دلم برا موهای همیشه بلوندش تنگه!
_عادت میکنه کم کم ، توام کنارش باش!
_من که کنارشم نیما .. تنها دلخوشیم خودشه..
_میگذره !
جشمامو بستم و گفتم:
_چرا میری سرکار ؟
_جریان داره که نمیشه گفت!
چشمامو باز کردم و عمیق شدن توی چشماش:
_آها یادم نبود غریبه شدم
لبخندی زد و گفت:
_نه خب ، باید سوپرایز شی آقا نیما ، وگرنه کی به آشنایی شما!
لبخند خبیثانه اش نشون از نقشه های شومش میداد ..
شالشو سرش کرد و رفت سمت پنحره ، رو کرد به من:
_بالاخره بارون بند اومد!
لبخندی زد و گفت :
_من دیگه برم ، از خاله سمیرا جون از طرف من تشکر کن ، شمارمم بده بهشون ، خیلی دوسشون دارم باید امروز رو جبرا کنم واسشون!
رفتنشو تماشاکردم ، همچو رفتن جان از بدن ، دیدم که جانم میرود!
💎 ❤ 💎 #نظر_فراموش_نشه
دیدگاه ها (۱)

#پارت_۴۲ #آخرین_تکه_قلبم با صدای زنگ تلفنم چشممو باز کردم : ...

#پارت_۴۳ #آخرین_تکه_قلبمبه ماشین نگاه کردم ، کارواش حسابی بر...

#پارت_۴۰ #آخرین_تکه_قلبم اخم کرد و بیشتر چسبید به شومینه..خا...

#پارت_۳۹ #آخرین_تکه_قلبم (بازگشت به زمان حال)بدو بدو رفتیم س...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_267همه باهم اهانی زمزم...

قلب گمراه‌پارت آخرعذرخواهی کردم... الآنم میخوام تشکر کنم... ...

قلب گمراه‌پارت 44همونطور که آروم به لبه موج‌های دریا، جایی ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط