رمان بغلی من
رمان بغلی من
پارت ۴۱
یاشار: آجی جونم
دیانا: چشامو ریز کردم و گفتم منو خ*ر نکن بچه من تو رو بزرگ کردم
یاشار: چشامو معصوم کردم و گفتم جون یاشار
دیانا: حالا یه فکر دارم بزار ببینم خوب میشه
یاشار: فدات شم اجی خوشگلم
دیانا: بعد اینکه صورتمو غرق در بوسه کرد رفت تو اتاقش شروع کرد کتاب خوندن زنگ زدم به ستی
ستی:بهههههههه
دیانا: سلام چطوری
پارت ۴۱
یاشار: آجی جونم
دیانا: چشامو ریز کردم و گفتم منو خ*ر نکن بچه من تو رو بزرگ کردم
یاشار: چشامو معصوم کردم و گفتم جون یاشار
دیانا: حالا یه فکر دارم بزار ببینم خوب میشه
یاشار: فدات شم اجی خوشگلم
دیانا: بعد اینکه صورتمو غرق در بوسه کرد رفت تو اتاقش شروع کرد کتاب خوندن زنگ زدم به ستی
ستی:بهههههههه
دیانا: سلام چطوری
- ۶.۳k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط