ویو یونا

ویو یونا


پاشدم و یه تیشرت سفید و شرتک مشکی برای کوک گرفتم و سریع از اتاق بدون اینکه درو ببندم و مینهو بیدار نشه زدم بیرون و رفتم تو اتاق خودمون که کوکو با حوله ی سفید دور کمرش دیدم لباسا رو گذاشتم رو تخت و سریع حجوم بردم به سمت لباش اون ک از کارم متعجب شد با بهت زل زد بهم اما بعد چند ثانیه باهام همراهی کرد چند مین گذشت و با صدا از هم جدا شدیم.. کوک ریز خندید..

رفت خودشو انداخت رو تخت


_کوک داداشم اینجاس


+مگه هیون‌کی دیروز نرفت بوسان؟


_مینهو رو میگم..


+اون داداشته؟


_یکم فک کن چیا گفتم بت درموردشون


+تو هیون‌کی و سوهون با مینهو و خواهرش با هم بزرگ شدین


_خب؟


+شیر مادرش تموم شد اما اون دوتا هنوز شیر میخوردن پس مادر تو بهشون شیر داد(فق میخواسم یع نسبتی بدم بشون)


_ارهه.. و اینکه هیچکی غیر ا تو ابن قضیه رو نمیدونه.. اوکی؟


+باش

_برم یچی براش بذارم وقتی ا خواب بیدار شد بپوشه
دیدگاه ها (۱)

نرفته برگشتم تو اتاق و گفتم_پیش مینهو روم غیرتی نشو. چون من ...

~اونی ک تونسته دلتو ببره کیه؟ _جان؟ ~اینا قطعا جای مارکهدستش...

دست یونا رو از رو صورتش برداشت، کوک: درد داری؟ یونا که نمبخو...

گایز... واقن بیشتر ا این نتونستم بنویسم.. بقیش باشه با ذهن خ...

"سرنوشت "p,21...جیهوپ : خب میبینم که با پسر اولم آشنا شدین( ...

هرزه ی حکومتی پارت ۵ بیدار شدم...تو اتاق بودم رفتم سمت در دس...

هرزه ی حکومتی پارت ۷ بردمش تو اتاق خودم...دستش و محکم ول کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط