پارت
پارت ۳۹
ات: فکر کنم دیگه نمیترسم
جیمین: عومم.. افرین
ات: رسیدیم
جیمین: اره و حواست باشه همیشه سرت خم باشه
ات: باشه
نگهبان: خوش امدین.... احترام میزاره..... اوه شاهدخت بالاخره تشیف اوردین
جیمین: منظورت چیه
یه دفعه کل نگهبان های در ورودی عمارت به ات احترام میزارن
خدمتکار: شاهدخت خانم خیلی خوشحالم که تشیف اوردین لطفا بیاین داخل پدرتون سال ها منتظر شما هستن
جیمین: منظورت چیه که پادشاه منتظر ات هستش اون فقط یه خدمتکاره
یه دفعه پادشاه با عصبانیت از عمارت میاد بیرون و به سمت ات و جیمین میره
و جیمین روی یکی از زانو هاش میشیه و سرشو خم میکنه و ادایه احترام میکنه
پادشاه: چه طور جرعت کردی به دخترم بگی خدمتکار 😡
جیمین: سرورم من اصلا منظورتون رو متوجه نمیشم
پادشاه: بیاین داخل تا همه چی رو براتون تعریف کنم
همه ی اشراف زادگان که مقام بالایی تو سلطنت دارن با ات و جیمین پشت سر پادشاهشون وارد یه اتاق بزرگ میشن
ات: فکر کنم دیگه نمیترسم
جیمین: عومم.. افرین
ات: رسیدیم
جیمین: اره و حواست باشه همیشه سرت خم باشه
ات: باشه
نگهبان: خوش امدین.... احترام میزاره..... اوه شاهدخت بالاخره تشیف اوردین
جیمین: منظورت چیه
یه دفعه کل نگهبان های در ورودی عمارت به ات احترام میزارن
خدمتکار: شاهدخت خانم خیلی خوشحالم که تشیف اوردین لطفا بیاین داخل پدرتون سال ها منتظر شما هستن
جیمین: منظورت چیه که پادشاه منتظر ات هستش اون فقط یه خدمتکاره
یه دفعه پادشاه با عصبانیت از عمارت میاد بیرون و به سمت ات و جیمین میره
و جیمین روی یکی از زانو هاش میشیه و سرشو خم میکنه و ادایه احترام میکنه
پادشاه: چه طور جرعت کردی به دخترم بگی خدمتکار 😡
جیمین: سرورم من اصلا منظورتون رو متوجه نمیشم
پادشاه: بیاین داخل تا همه چی رو براتون تعریف کنم
همه ی اشراف زادگان که مقام بالایی تو سلطنت دارن با ات و جیمین پشت سر پادشاهشون وارد یه اتاق بزرگ میشن
- ۷.۷k
- ۰۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط