گفتم به دل عاشق مشوجایی برای عشق نیست

گفتم به دل عاشق مشو،جایی برای عشق نیست
خندید دل گفتا به من،پس کار این دل چیست؟

گفتم مگر دیوانه ای،با عشق در یک خانه ای
رنجید دل از دست من،گفت در گمانت, عاقلی ?

گفتم که دل را باختی،خود را به چاه انداختی
بیچاره دل گفتا به من،تو عشق را نشناختی

گفتم سراپاسوختی، چون شمع عشق افروختی
درمانده دل گفتا به من،توچشم بر در دوختی

گفتم که چون عاشق شدی،در کوی یاران گم شدی
فریادزد دل برسرم،تو کمتراز مجنون شدی

گفتم به هجران ساختی،تیری به سینه کاشتی
گفت درمیان عاشقان،فرهاد را نشناختی

گفتم مگر این عشق چیست؟ جز درد و رنجی بیش نیست!
گفتا به من ای بی خِرد،خودکرده را تدبیر چیست؟


🍂 🍁 🍂 🍁 🍂
دیدگاه ها (۲)

خانه ات آباد ای دل ، بَس خرابم کرده ای چون طبیب حاذقی ، اکنو...

خوش باخیشین آلدی جانیم گوزلریوه جان دئمیشمگوزلریوین حیرانیام...

میگن هر آدمی ...یه زندگیِ گذشته‌ای داره...تویِ یه عالم دیگه ...

مهـم نیست هـوای بیـرون🌥 خونه چقدر سرده🌥 مهم اینه که خـونه دل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط