یورا بابا گفت بریم داخل دست جینو گرفتم رفتیم داخل خونه ر

یورا: بابا گفت بریم داخل دست جینو گرفتم رفتیم داخل خونه روبرو بابا نشستم که دیدم بابا داره گریه میکنه
+ هی بابا گریه نکن دیگه ببین من الان اومدم خوشحال باش
~ از آخرین باری که دیدمت 10 سال میگذره
+ دلم برات تنگ شده بود بابایی مامان نمیذاشت بیام پیشت
~ میدونم اشکالی نداره مهم الانه که اومدی دیدنم فقط من اون پسری که کنارته رو نمیشناسم
+ آره خوب اون برادر ناتنی منه
~ رونا ازدواج کرده؟
+ اوهوم
~ امیدوارم خوش بخت شه از شرش خلاص شدم دیگه نیازی به نگرانی نیست خوب خودتو معرفی کن پسرم
_ من جین هستم 30 سالمه و صاحب شرکت یون را سرمایه گذاری کره هستم از آشنایی باهاتون خوشحالم
~ همچنین
+ خوب حالا چاپلوس
_ از خداتم باشه فقط پدر من یه چیزی لازمه بهتون بگم پدرم و مادر یورا مخالفت میکنن اما چون شما قیم یورا هستین لطفا قبول کنید
~ باید ببینم چیه
_ خوب راستش من یورا رو دوست دارم اما مادر یورا و پدرم نمیزارن ما بهم برسیم
~(پدر یورا مخالف این قضیه نیست و میخواد بهشون کمک کنه تا با هم زندگی کنن)
+ پس یعنی ما حداقل یک ماه باید دوباره تو خونه زندگی کنیم و نشون بدیم رابطمون باهم خوب شده
~ درست متوجه شدی
_(جین دهن باز داره پدر دخترو نگاه میکنه)
+ چته جین
_ احساس میکنم پیش دوتا کاراگاه نشستم
~(خنده)
+(داره سعی میکنه بخنده)
_ چیزه میگم لازم نیست سعی کنی
+ خوبه
~ خب پس حالا چیکار کنیم
+ گشنمه
~ دخترم تو همیشه گشنته
+ چی بگم والا
_ بابا میشه یه لحظه بیاین تو اتاق
~ باشه
دیدگاه ها (۰)

(اتاق)_ عامم نمیدونم چطور میخوام بگم اما خوب قبل از اومدن من...

_ میریم تو اتاق( جین دست یورا رو میگیره رو میرن تو اتاق درو ...

_ گورتو گم کن تا همینجا کلتو از تنت جدا نکردم٪ تو برادر ناتن...

+ با کی حرف میزنی؟_ تو افسردگی داشتی بهت تجاوز شده و هیچی نم...

"ته_بله مادر"اون بچه‌ی توعه _بله مادرجین که از عصبانیت رنگش ...

پارت ۶انچه گذشت: کارام خیلی طول کشید وقتی امدم خونه دیدم که....

قلبی پر از پروانهپارت یکزنگ خورد ، رفتم پایین با وینتر (وینت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط