عروسفراری
#عروس_فراری 🤍👀
Part: ¹⁶
ات: من...من میترسم!!(بغض)
تهیونگ: میترسی؟
ات: اوهوم!(بغض)
تهیونگ: تا اینجایی از هیچی نترس ...هوم؟
ات: هوم....
تهیونگ رفت اتاقش ....اروم رفتم و رو مبل نشستم ....چرا گفتم میترسم؟ چرا به این پسره این قدر اعتماد دارم؟ ...ن...نکنه دوس...نه نه نه امکان نداره! ات به خودت بیا! ....
توی فکر بودم که یهو یه نفر نشست کنارم !... برگشتم سمتش که با کای روبه رو شدم ....
ات: کای!
کای: تو فکر بودی یاااا(خنده) به کی فکر میکردی ؟ دوست پسرت ؟ (خنده )
ات: زهر مار ! اصلا من دوست پسر ندارم!
کای: واقعا؟
ات: اره(عصبی)
کای: ولی تو که....خیلی خوشگلی !
ات: ها!
کای: ه...هیچی! ....خب حالا قرار شد اینجا یه مدتی بمونی دیگه؟
ات: اوهوم!...
کای: چقدر خوب....(ذوق)
ات: تو چرا ذوق میکنی(خنده)
ویو تهیونگ:
رو تخت دراز کشیده بودم که صدای خنده ی دختره به گوشم خورد ! ....شاید باور نکردی بود! ولی صدای خَندَش هم شبیه جیا بود!
از جام بلند شدم و از اتاق زدم بیرون .... کناره نرده های پله ها وایسادم و به دختره که گرم در صحبت با کای بود خیره شدم ....
ات: حالا اینا رو ول کن ...تو چی تو دوست دختر داری؟
کای: اگه بگم نه باور میکنی(خنده )
ات: واقعا؟!!!
کای: اوهوم.....راستش من بخاطر یه دلایلی نمیتونم دوست دختر و یا نامزد و زن داشته باشم!
ات: وای چه بد ! ....پس وقتت رو چجوری سَر میکنی ؟
کای: هیچی! با ارباب سَر میکنم(خنده)
ات: مسخره ! ....جدی دارم حرف میزنم (زد از شونه ی کای)
کای : دَردَم گرفت...
ات: من خیلی اروم زدم....
کای: شوخی کردم (خنده)
ادامه دارد......
بلخره بعد مدت ها پارتتتت😂
Part: ¹⁶
ات: من...من میترسم!!(بغض)
تهیونگ: میترسی؟
ات: اوهوم!(بغض)
تهیونگ: تا اینجایی از هیچی نترس ...هوم؟
ات: هوم....
تهیونگ رفت اتاقش ....اروم رفتم و رو مبل نشستم ....چرا گفتم میترسم؟ چرا به این پسره این قدر اعتماد دارم؟ ...ن...نکنه دوس...نه نه نه امکان نداره! ات به خودت بیا! ....
توی فکر بودم که یهو یه نفر نشست کنارم !... برگشتم سمتش که با کای روبه رو شدم ....
ات: کای!
کای: تو فکر بودی یاااا(خنده) به کی فکر میکردی ؟ دوست پسرت ؟ (خنده )
ات: زهر مار ! اصلا من دوست پسر ندارم!
کای: واقعا؟
ات: اره(عصبی)
کای: ولی تو که....خیلی خوشگلی !
ات: ها!
کای: ه...هیچی! ....خب حالا قرار شد اینجا یه مدتی بمونی دیگه؟
ات: اوهوم!...
کای: چقدر خوب....(ذوق)
ات: تو چرا ذوق میکنی(خنده)
ویو تهیونگ:
رو تخت دراز کشیده بودم که صدای خنده ی دختره به گوشم خورد ! ....شاید باور نکردی بود! ولی صدای خَندَش هم شبیه جیا بود!
از جام بلند شدم و از اتاق زدم بیرون .... کناره نرده های پله ها وایسادم و به دختره که گرم در صحبت با کای بود خیره شدم ....
ات: حالا اینا رو ول کن ...تو چی تو دوست دختر داری؟
کای: اگه بگم نه باور میکنی(خنده )
ات: واقعا؟!!!
کای: اوهوم.....راستش من بخاطر یه دلایلی نمیتونم دوست دختر و یا نامزد و زن داشته باشم!
ات: وای چه بد ! ....پس وقتت رو چجوری سَر میکنی ؟
کای: هیچی! با ارباب سَر میکنم(خنده)
ات: مسخره ! ....جدی دارم حرف میزنم (زد از شونه ی کای)
کای : دَردَم گرفت...
ات: من خیلی اروم زدم....
کای: شوخی کردم (خنده)
ادامه دارد......
بلخره بعد مدت ها پارتتتت😂
- ۱۹.۹k
- ۱۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط