my baby girl

my baby girl
Part;36
season;2
_^__________________________

یونگی: من خر فرض کردی میگم یه صدایی میاد کی اینجاست
جونگکوک: دور از جونتون گفتم که ابنجا کسی نیست
یونکی: باشه ولی به نفعته دروغ نگفته باشی

(۱۲ شب)

یونگی: آه خب دیگه من برم
جونگکوک: خوش اومدید
یونگی: خدافظ
جونگکوک: خدافظ

یونگی رفت

جونگکوک: اهههه شیباللل دختری هرزه آبرو مو بردی میکشمت(داد)

جونگکوک با عصبانیت و شدت رفت سمت انباری‌ که لونا اونجا زندانی بود با لگد کوبید به در و رفت داخل و حمله کرد به لونا

لونا: (جیغ) نزدیک نیا

جونگکوک شروع کرد بت مشت لگد زدن به لونا

جونگکوک: مگه نگفتم صدات در نیاد عوضی خراب

بعد چندمین جونگکوک دست از سر کتک ردن لونا برداشت و

جونگکوک: دیگه هروز وضعیت ت همینه
لونا: آی آخ لعنتی

( یک هفته بعد)

' لونا بعد یک هفته زندونی بودن و کتک خوردن از جونگکوک دیگه صداش در نمیومد و تمام بدنش کبود شده بود و یه جای سالم تو بدنش نداشت

ادامه دارد...
شرایط پارت بعد= ۱۷ بازنشر و ۴۰ لایک

بچها نظرتون چیه کل فیک رو بنویسم بعد پارت هاش رو یه جا بزارم؟
دیدگاه ها (۱۵)

تولدت مبارک آقا خوشتیپه 🎀🛐💤

my baby girlPart:35season;2____________________________(فردا...

my baby girlPart;32season;2_______________________________یو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط