ای یار مرا با غم دوریت نیازار

ای یار مرا با غم دوریت نیازار
با پای دلم راه بیا قدری و بگذار---

این قصه سرانجام خوشی داشته باشد
شاید که به آخر برسد این غم بسیار

این فاصله تاب از منه دیوانه گرفته
در حیرتم از این همه دلسنگیه دیوار

من زنده به چشمان مسیحای تو هستم
من را به فراموشیه این خاطره نسپار

کاری که نگاه تو شبی با دل من کرد
با خلق نکردست نه چنگیز نه تاتار

ای شعر چه میفهمی از این حال خرابم؟؟
دست از سر این شاعر کم حوصله بردار

حق است اگر مرگ منو عالم و آدم
بگذار که یک بار بمیریم،، نه صد بار

اوج غم این قصه در این شعر همین جاست
من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار
دیدگاه ها (۱)

یک نفر هستکه خود نیستولی خاطره‌اشهردم وِ هر روزمرا سخت بغل م...

راستش را بگوزمانی که دوستم داشتی سعی می کردیچه کسی را فراموش...

بالاخره همه چی درست میشهدرست هم نشد؛تموم که میشه!

.شبتــــــــــــــــــون اروم عزیزانم❤ ️

مرگ

مریم یوسفی نصیری نژاد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط