آمد سمتم و لباسمو جر داد لباشو مکم کبوند رو لبامو لباس خو

آمد سمتم و لباسمو جر داد لباشو مکم کبوند رو لبامو لباس خودشم در آورد خوابوندم رو تخت لبامو مک میزد بعد چند دقیقه
رفت سراغ گردنم هی لیس میز هی گاز میگرفت کیس مار ک میزاشت. رفت سراغ سینه هام و یکیشون مالش میداد یکی دیگشو می خورد رفت پایین تر و عضوم رو می خورد که دیکشو تنظیم کرد و واردم کرد شروع کرد به تلمبه زدن توم
یونا : اهههه اهههههه تندتر اههههه
یونگی : (خنده ) باشه خودت خواستی
و سرعتشو بیشتر کرد بعداز چند راند دوتامون ارضا شدیم
یونگی منو از پشت بغل کرد و خوابیدیم
(صبح)

با دل دردی بدی چشمامو باز کردم دیدم یونگی خوابه زیر دلم خیلی درد میکرد که نمی تونستم تکون بخورم
دیدم یونگی بیدار شده
یونگی : دلت درد می کنه
یونا :اره
یونگی منو برآید استایل بغل کرد و بردم تو وان زیر دلمو ماساژ میدادبعد منو برگدوند طرف خودش و لبامو بوسید و بغلم کرد و بعد بردم تو اتاق موهامو خوش کرد لباس تن دوتا مون کرد رفتیم ناهار بخوریم
خوردیم یونگی رفت به کاراش برسه منم حوصلم سر رفت رفتم پیشش
یونا : یونگی حوصلم سر رفته
یونگی : خوب چیکار کنم
رفتم برگه تو دستش رو گذاشتم کنار و تو بغلش نشستم
اونم دستشو دور کمرم حلقه کرد
یونگی : امشب یه مهمونی دعوتیم و تو هم باید بیای چون دوست دختر منی لباس هم برات رو تخت گذاشتم بپوش بعد چند نفر میاد موهاتو درست می‌کنه باشه
یونا : باشه
از روی پاهاش پاشدم و رفتم تو اتاق مشترک مون یه لباس قشنگ مشکی و مجلسی اونجا بود ورداشتمش پوشیدم
بعد چندمین هم چندتا دختر آمدن موهامو در ست کردن ارایشم کردن و جواهراتی که یونگی بهم داده بود هم کردم (اسلاید سوم )
رفتم پایین دیدم یونگی منتظرمه خیلی خوشتیپ شده بود (لباس یونگی اسلاید چهارم )
یونگی : بریم
یونا : بریم
رفتیم رسیدیم اونجا خیلی شلوغ بود با یونگی نشستیم سر یه میز نشستیم که چند نفر آمدن سمتون و شوگا بغلشون کرد و آمدن خودشونو به من معرفی کردن
نامجون : سلام من نامجونم
جین : سلام من جینم
جنکوگ : سلام منم جنکوگم
تهیونگ : سلام منم تهیونگم
جیهوپ : منن جیهوپم
یونا : منم یونام
شوگا داشت با پسرا حرف میزد
یه نگاه سنگین رو خودم حس کردم سرمو بالا گرفتم دیدم یه پسره داره نگام می‌کنه
دیدگاه ها (۱)

پاشدم که برم دستشویی که یونگی بهم فهموند که کجا میری گفتم می...

یونگی : یونا عشقم یونا : .......یونگی : می دونم از دستم اع...

ویو یونا صبح با دل درد شدیدی پاشدم دیدم یونگی داره نگام می‌ک...

منو بغل کرد برد توی اتاق یونا : من بار اولمه من نمئخوام دختر...

رمان جیمین ( خیانت) پارت ۲

زور و عشق پارت ۱۵

ارباب مرگبار من پارت ۸از زبان اتسریع فهمیدم گند زدم و نباید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط