فیک عشقه زیبا پارت

فیک عشقه زیبا پارت 51


ویو ات
تو ماشین کانگ دا بغلم خوابش برد رسیدیم جونکوک پیاده شد
‌روم خم شد و داشت کانگ دا رو از بغلم برمیداشت که با یه حسه
خیسانه رویه گردنم صورتمو این طرف کردم ‌و دیدم که جونکوک گردنمو
بوسید هی جونکوک اول بچه رو بروار الان چرا انقدر خیسانه میبوسی
بردار بچه رو جونکوک کانک دا رو برداشت منم رفتم داخل غذا درست کردم
و جونکوک رو صدا زدم نشستیم غذا خوردیم جونکوک رفت سره کار
منم رفتم بخوابم ......
....عصر شد یکم با کانگ دا بازی کردم عمیجوری گذشت که شب شد
جونکوک اومد رفت بالا منم غذا آماده و جونکوک رو صدا زدم و
نشستیم سره میز بودیم از جونکوک پرسیدم
جونکوک امروز خیلی خسته شدی اخه اصلا حرف نمیزنی
جونکوک: اوففف اره خیلی خسته شدم امروز خیلی کار
داشتیم
ات: باشه غذاتو بخور برو بالا بخواب منم
جونکوک: باشه غذامو خوردم و بلند شدم کانگ دا رو بوسیدم و رفتم
بالا
ویو ات: منم چیزا رو جمه کردم و کانگ دا رو بردم اوتاقش خوابوندمش
و لباسامو عوض کردم و رفتم رویه تخت دراز کشیدم که یهو
دستای جونکوک رویه کمرم حلقه شده
مگه تو نخوابیدی
جونکوک: نچ بدونه تو خوابم نمیبره بعدش روش برگردونم سمته خودم
بعدش خودم خیلی تو بغلش جاکردم ‌و گفتم میخوام تو بغلت
بخوابم
ات : باشه بیا بغلم
با صدای گرییه کانگ دا بیدار شدم صبح شده بود رفتم پییش
آرومش کردم رفتم جونکوک روبیدار کردم و رفتم صبحانه درست کردم
و جونکوک اومد پایین سره میز صبحانه نشسته بودیم
جونکوک: نشسته بودیم صبحانه میخوردیم که گوشیم زنگ خورد
م/ک: پسرم امروز بیایین خونه ما
جونکوک: بزار از ان بپرسم ات مادرم زنک زده میگه امروز بیایین
ات: باشه میریم اشکالی نداره
جونکوک: مادر باشه میایم گوشیو قط کردم و به ات گفتم ی
صبحانه بخور کانگ دا رو آماده کن بریم
ات: باشه

ادامه دارد

حمایت کنید😊😊☺☺☺☺
دیدگاه ها (۰)

فیک عشقه زیبا پارت52ویو اتوسایله کانگ دا رو جم کردم و و کان...

فیک عشقه زبیا پارت53دیگه داشت ساعت 13 میشد با مادر تویه سالو...

فیک عشقه زیبا پارت 50ویو اتالان دوسال میگذره کانگ دا دوسالش ...

فیک عشقه زیبا پارت 49ویو اتتو ماشین کانگ دا خوابش برد. همینج...

چرا من پارت ۲جونکوک: باشه الان میام چاگیاات؛ ممنونویو ات: رف...

چرامن پارت ۵تا اینکه جونکوک رسیددینگ دینگات: کیهجونکوک ـ: من...

هنرمند کوچولوی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط