هعپ
هعپ...
برگشتم🙂
۱_
وقتی داشتیم میومدیم یه پراید دیدیم که به زور توش ۷ نفر جا دادن و آهنگ گذاشتن و آهنگه اونقدر بلنددددددددد بود که صدای لرزشش همش میومد🗿
۲_
قبل از اینکه راه بیوفتیم ، اونقدر مادر و پدرم جر و بحث کردنننننننننننننننننننننننننننن (طبیعیه 👍🏻🗿)
۳_
شب اول که عمه و پسر عمم بودن (پسر عمم ۳۴ سالشه) ، پسر عمم اونقدررررررر رفت رو اعصابم که میخواستم کلی بهش فحشششش بدم (که چون من تو فامیل بچه ی خیلی با ادبی هستم متاسفانه نتونستم🙂🗿)
۴_
شب بعدش هم که دخترِ دختر عمم اومد (یه سال ازم بزرگتره) و حسابی با همدیگه حرف زدیم و اینا...(ولی متاسفانه مریض شده بود🗿) و امروز من هی دارم عطسه میزنم (دیگه خدا رحم کنه...)
۵_
امروز هم که رفتیم خونه ی عمم و ناهار خوردیم و بند و بساطمون رو جمع کردیم و برگشتیم و تمام !🙂
برگشتم🙂
۱_
وقتی داشتیم میومدیم یه پراید دیدیم که به زور توش ۷ نفر جا دادن و آهنگ گذاشتن و آهنگه اونقدر بلنددددددددد بود که صدای لرزشش همش میومد🗿
۲_
قبل از اینکه راه بیوفتیم ، اونقدر مادر و پدرم جر و بحث کردنننننننننننننننننننننننننننن (طبیعیه 👍🏻🗿)
۳_
شب اول که عمه و پسر عمم بودن (پسر عمم ۳۴ سالشه) ، پسر عمم اونقدررررررر رفت رو اعصابم که میخواستم کلی بهش فحشششش بدم (که چون من تو فامیل بچه ی خیلی با ادبی هستم متاسفانه نتونستم🙂🗿)
۴_
شب بعدش هم که دخترِ دختر عمم اومد (یه سال ازم بزرگتره) و حسابی با همدیگه حرف زدیم و اینا...(ولی متاسفانه مریض شده بود🗿) و امروز من هی دارم عطسه میزنم (دیگه خدا رحم کنه...)
۵_
امروز هم که رفتیم خونه ی عمم و ناهار خوردیم و بند و بساطمون رو جمع کردیم و برگشتیم و تمام !🙂
- ۹۸۵
- ۲۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط