فرشته نجاتم

P37
روز بعد
‌ب.هیونجین=بابای هیونجین
ب.فلیکس=بابای فلیکس
منشی:جناب هوانگ و جناب لی پروازتون امادست همراه من بیاید تا سوار هواپیما بشیم
ب.هیونجین و ب.فلیکس به سمت هواپیمای شخصیشون رفتن و سوارش شدن، بعد گذشت دقایقی هواپیما پرواز کرد به سمت کره
...............................................................................
هیونجین:چاگی بیدارشو
فلیکس:هیون ولم کن خوابم میاد(خوابالو)
هیونجین:آه عسلم، ابنباتم، شیرینی زندگیم بیدار شو، لطفا
فلیکس سرشو بالا اورد و با موهای شلخته و صدای بهم لب زد:
فلیکس:یااااا منو آوردی خونت که بتونم تا لنگ ظهر بخوام...
فلیکس با دیدن چشمای خمار هیون حرفش قطع کرد
فلیکس:حا..حالت خوبه
هیونجین:چاگی بدجوری بهت نیاز دارم
فلیکس:ولی ما همین دیروز انجامش دادیم
هیوجین:هیششش بزار کارم رو کنم
هیون اینو گفت و رو فلیکس خیمه زد و شروع به کبود کردن گردنش کرد
فلیکس:اههه هیون اوممم لطفاً هنوز از اهه دیشب درد دارم
هیونجین:اشکال نداره
هیون شروع کرد به برهنه کردن فلیکس و فلیکسم به ناچار با هیونجین هم کاری میکرد تا هردو کاملا برهنه بشن
بعد گذشت چند دقیقه هردو برهنه روی تخت روی هم بودن و هیون درحال کبود کردن کردن و سینه فلیکس بود
فلیکس:هیون زود اهههه کارت رو اومم شروع کن
هیونجین:اوممم با کمال میل
...............................................................................
ب.هیونجین و ب.فلیکس بعد پرواز طولانی از لندن به کره رسیدن و سوار ون شخصیشون شدن
منشی:رئیس یه ایمیل مشترک براتون ارسال شده
ب.فلیکس:خب بخون ببینم
منشی:پیشنهاد میکنم خودتون چک کنید
منشی کیم بعد حرفش لبتاپ رو به دست ب.فلیکس داد و به.فلیکس شروع کرد به خوندن پیام و دانلود عکس ها و فیلم های که براش ارسال شده بود
ب.فلیکس:مینهو این چیه (اگه از پارت های قبل یادتون باشه مینهو اسم بابای هیون بود و بیونگ هو اسم بابای فلیکس)
ب.هیونجین:چی شده
ب.هیونجین فیلم و عکس ها رو دید
ب.فلیکس: فتوشاپه نگران نباش همچین اتفاقی نیفتاده
پیامی درباره از طرف همون فرد اومد
اگه فکر می‌کنی فتوشاپه پس به این لوکیشن برین تا متوجه قانون شکنی پسراتون بشین
ب.فلیکس:منشی کیم سری به این آدرس برو...



و خب اینم پارت جدید😊😊
راستش از اونجایی که تا به حال حتی یه بارم هم دیگه رو ندیدیم خواستم اینو به شما بگم که شاید کمی دلم آروم بشه
چند روز بود که زانو درد شدید داشتم و دیروز رفتم دکتر. خب برای یه نوجون ۱۵ ساله زانو درد عجیبه و خب چیزی که من میترسم به کسی جز خانوادم بگم اینه که من زانو هام کمی حالت ضربدری داره و به همین دلیل کشکک زانوم داره تکون میخوره و اگر بهش توجه نکنم تا آخر عمرم همین جوری میمونم نکته اینه که چون کیش دکتر زانو درست و حسابی نداره من باید برم تهران تا درمان بشم ولی چند وقت پیش مامانم پولی نسبتا زیادی رو به داییم قرض داد و داییم قول داد که سه روزه پس میده ولی انگار نه انگار داییم پولی به مامانم بدهکاره تازه مامانم رو بلاک کرده تا مامانم نتونه بهش زنگ بزنه در واقع مامانم این پول رو برای درمان من کنار گذاشته بود ولی وقتی داییم گفت پول و قول داد سه روزه پس میده مامانم دلش سوخت و گول خورد و الان بین مامانم و اون داییم دعوای بزرگی درست شده و همش تقصیر منه
گاهی فکر میکنم اگر اون روز از درد زانوم گریه نمی‌کردم هیچ وقت همچین دعوایی درست نمیشد 😔😔
به هر حال ممنونم که این طومار از درد و دل من رو خوندید واقعا بعد مدت ها نیاز به یه شنونده داشتم
ببخشید اگه ناراحتتون کردم
مراقب خودتون باشید عشقای من❤️
دیدگاه ها (۱۲)

فرشته نجاتم

فرشته نجاتم

فرشته نجاتم

فرشته نجاتم

#عشق_پول#part22جیسونگ : خب ... مهم نیست ... من خوابم میاد *م...

ازدواج اجباری

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط