روسری فهمیده دارد صبر من سر می رود

روسری فهمیده دارد صبر من سر می رود
نم نم و بــا نــاز هی دارد عقب تر می رود
دست نامریی ِ باد و دسته های تار مو
وای این نامرد با آنها چه بد ور می رود
می زنی لبخند و بیش از پیش خوشگل می شوی
اختیــــار ایـن دلــم از دست مــن در مـی رود
واژه های شعر من کم کم سبک تر می شوند
این غــزل دارد بـه سمت سبک دیگـــر می رود
پــا شدی.... انــگار بــر پــا شد قیامت در دلم
رفتی و گفتم ببین ملعون چه محشر می رود
ابـروانت مـی شود یــادآور " هشتاد و هشت"
چشم هایت باز سمت " فتنه " و شر می رود
گــر تــو را ای فتنـه ، شیـخ شهر ننمایـد مهار
مثل ایمــــان مــن ، امنیت ز کشـــور می رود
اهــل نفــرین نیستم امـــا خدا لعنت کنــد
آنکه را یک روز همراهت به محضر می رود...

دیدگاه ها (۱)

نک ناز زمن و نیاز از عشق /قبله منم و نماز از عشق/از لاله نما...

تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من /چه جنونی ، چه نیازی ، چه ...

روسری فهمیده دارد صبر من سر می رود/نم نم و بــا ناز هی دارد ...

مشکلی نیست بگویند طرف کم دارد/حال دیوانه کجا قصه مبهم دارد/ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط