رمانمن ارباب توعم

رمان:من ارباب توعم
part25
نیکا:هویییی متین به ابجی و داداش من حسودی نکنااا چشممم میخورن از دست تو
اردیا:خوردی آقا نوش جونتت عزیزم
متین:عههه نیکا اصن من چصمم
نیکا:حالا کی تورو از چص دربیاره یا خداااا
متین:همینه که هس
ارسلان:دیانا توعم خیلی با من قهر کردیا یادم باشه چص کنم بات
دیانا:نکنه میخای زنگ بزنم مهراب‌و رضا بیان جنازتو ببرن
ارسلان:گوه قولدم به جون توو🥲
دیانا:افرین
متین:داداش ایجوری نکن روت سوار میشن
دیانا:هویی متین تو مغز ارسلانو پر کردیااا
متین:من تازه 5 دیقست دیدمش چجوری تو 5دیقه مغزشو پر کنم
دیانا:تو که شیطانو درس میدی
متین:برو بابا
دیانا:نمیرم بابا
متین:نیکا عزیزم بیا بریم اینا خودشو برن
نیکا:نمیام عزیزم
متین:ای تففففف تو این زندگی
نیکا:دلم واست سوخت بیا
ارسلان:دیانا بیا پیش خودم
دیانا:اومدممم
ارسلان:فدای ذوقات بشم منن
دیانا:خدا نکنهه
متین:.......
خب خنافز بوزز💜🦇🔗🦉🤍
تا امشبب💜💜
دیدگاه ها (۲)

رمان:من ارباب توعمpart26متین:اه اه چندشاانیکا:تویی که حسودیت...

رمان:من ارباب توعمpart27ارسلان:کدومم فوشش من اصن به تو فوش ن...

رمان:من ارباب توعمpart24ارسلان:خب دیانا بیااادیانا:جانمارسلا...

رمان:من ارباب توعمpart23دیانا:افرین لال شوارسلان:اخه اون این...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط