آتشی بود و فسرد رشته ای بود و گسست دل چو از بند تو رست جام ِجادویی اندوه شکست آمدم تا به تو آویزم لیک دیدم که تو آن شاخهٔ بی برگی لیک دیدم که تو بر چهرهٔ امیدم خندهٔ مرگی