مرگ بی پایان پارت ۲۶

گـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فلش بک به یک هفته بعد
جونگکوک ویو
دیدم اس ام اس اومدرو گوشیم مطمئن بودم که جواب ازمایشه خلاصه گوشی رو بازکردم و دیدم که بله اس ام اسه ازمایشگاهه پس رفتم و سوار ماشین شدم و به سمت ازمایشگاه حرکت کردم و رفتم داخل بیمارستان و جواب رو. گرفتم قلبم از شدت استرس تند تند میزد وای یعنی جوابش. چیه باز کردم و کاغذ رو در اوردم و دیدم شتتتتتتت جواب مثبته من حدس زده بودم خب پس دیگههههههه تصمیم گرفته برم بیمارستان و به ا. ت بگم که همه چیز رو میدونم سوار ماشین شدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم رسیدم و پیاده شدم از در رفتم تو ث از پرستار پرسیدم که ا. ت کجاست و گفت تو اتاق کارشه گفتم اتاق کارش کجاست که ادرس اتاق کارش رو گفت و منم رفتم در زدم ووارد شدم گفتم..
جونگکوک: ا. ت این بچه مال منه؟
ا. ت: نه (با تعجب)
جونگکوک: مطمئنی؟ پس این ازمایش چی میگه؟
ا. ت: کدوم ازمایش؟
جونگکوک: این ازمایش (پرت کرد رو میز ا. ت)
ا. ت ویو
وای یعنی فهمیده که الا بچه ی اونه در جعبه رو باز کردم کاغذ رو در اوردم و دیدم که بله فهمیده
جونگکوک: توضیح بده اینو

ا. ت: ببین زمانی که ت بهم خیانت کردی حالت تهوع داشتم و رفتم تست گرفتم دیدم مثبته رفتم ازمایشم دادم که دیدم اونم مثبته پس تصمیم گرفتم زمانی طلاق گرفتیم برم خارج و بعد اونجا الا رو به دنیا اوردم و با نیک اشنا شدم و دیدم حالا که دخترم بابا نداره نیک براش پدر خوبی میشه پس با اون ازدواج کردم
جونگکوک: میتونم دخترم رو ببینم؟(با بغض)
ا. ت: ا... اره میتونی
ا. ت: الااااا
الا: بله مامانی
جونگکوک الارو گرفت تو بغلش و اشکش سرازیز شد و ا. ت هم تصمیم گرفت به الا بگه که جونگکوک پدرشه که جونگکوک گاهی بیاد الارو ببینه چون دیگه نیک. هم میدونست که جونگکوک پدر واقعیه الاست یهو نیک وارد شد با قهوه دید که جونگکوک درحال بغل کردن الاست و چون میدونست پدر واقعیشه حرفی نزد خلاصه جونگکوک الارو دید و رفت
.........................
بچه ها دیگه کلی فیک گذاشتم دیگه شاید فردا یا پس فردا ادامشو. گذاشتم راستی بعد از فیک بگین که کتاب تاج دوقلوها که خیلی هم کتاب قشنگیه رو براتون بزارم یا نه حمایت هم یادتون. نره مرسی ❤