تهیونگ گیج دستش را روی پیشانی اش کشید مادر مین جی نیست

تهیونگ گیج دستش را روی پیشانی اش کشید : مادر مین جی نیست سرمم خیلی گیچ می‌ره میشه بهم قرص بدی ؟
یوبین سری تکون داد سپس متوجه حالت پسرش شد .. حالا برگشته بود به تهیونگ و از حالت مانیا بیرون آمده بود ..

«________»🥂«________»




صبح یک روز جدید .. مین جی آهسته نفس کشید و از روی تخت پایین آمد .. خواب دیشب اش اصلا معنای نداشت آره .. نداشت چون دلشوره مین جی هر ثانیه زیاد و زیاد تر میشد .. ، لباس راحتی اش را پوشید و با موهای باز از اتاق خارج شد بلافاصله سمت اتاق جیمین رفت کلافه بدون در زدن وارد اتاق شد با چشم های پف کرده اش از راه رو گذشت و وارد اتاق شد .. چشم دوخت به تخت.. میون‌شی با فاصله زیاد از جیمین خواب بود .و جیمینی که پشت بهش دراز کشیده بود .. مین جی کمی فکر کرد ٫ شاید دعوا کردن .. ٫ کلافه دست برد تو جیب اش سپس بلند گفت : پاشین دیگه ....
میون‌شی آروم قلت خورد و پلک از. روی هم برداشت کسری ثانیه ای نگذشت که متوجه مین جی شد تند روی تخت نشست و با تعجب گفت : اونی .. اینجا چیکار می‌کنی
مین جی اخم کرد سپس عصبی گفت : چرا از هم دور خوابیدین
میون‌شی نگاه ازش گرفت و تند گفت : هیچی نشده
مین جی : من که هنوز نپرسیدم که چی شده
جیمین پلک زد و سمت مین جی چرخید باز هم پشت سر هم پلک زد وقتی متوجه مین جی بدون هیچگونه معطلی گفت. : برو بیرون ..
مین جی : کجا برم .. پاشو مرد پاشو چرا زنتو بغل نکردی ها ..
جیمین : به تو چه .. ها فضول اصلا چرا اومدی اتاق ما
مین جی کلافه با گام سریع سمت میون‌شی رفت و پا روی تخت گذاشت سپس در میان فاصله جیمین و میون‌شی دراز کشید ،
جیمین : آه بوی عرق میدی
مین جی با مشت اش محکم زد به بازو جیمین و با حرص گفت : عوضی زنتو بغل می‌کنی میخواهی فکر می‌کنی بوی عطر میده
جیمین خندید و آروم گفت : معلومه که آره
میون‌شی ریز خندید و شرمنده سمت جیمین نگاه کرد ، مین جی کلافه تر نفس کشید و تند گفت  : کله شب نخوابیدم
میون‌شی آروم پرسید : بخاطر اوپا تهیونگ آره
دخترک پتو را تا شکمش کشید : نمی‌دونم واقعا نمی‌دونم
جیمین روی تخت نشست سپس آروم گفت : خوب چرا تو اتاق خودت نمی‌خوابی ؟
مین جی : گفتم که خوابم نمیاد
میون‌شی : بخواب عزیزم
دیدگاه ها (۹۱)

مین جی : گفتم که خوابم نمیاد میون‌شی : بخواب عزیزم جیمین آرو...

یوبین : آه سلام چانمی جان چانمی با اخم گفت : سلام یوبین نگاه...

مک عمیقی زد و بیشتر به نزدیک شد جوری که حالا مین جی به در چس...

شب هم بلاخره تموم شده همین که از روی صندلی های میز بلند شدن ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۱۲(。☬⁠。⁠)⁩مین ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۶ (。☬⁠。)وارد آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط