رمان عشق و عاشقی در فرودگاه
رمان عشق و عاشقی در فرودگاه
Part:37
دید که نوار قلب دیانا صاف شده سریع سمت دیانا رفت
ارسلان:دیانا دیانا چیشد
که نفسشو بیرون داد و سعی کرد نفس بکشه
پرستار،بفرمایید بیرون اقا بفرمایید
دیانا،نه بزارید باشه لطفا
پرستار،فقط ۱۰دقیقه سریع تموم کنید بیمار باید استراحت کنه
پرستار رفت بیرون که چش تو چش شدیم
دیانا،چرا داری حستو به من میگی
ارسلان،گفتم که دل خودم اروم شه
دیانا،سعی میکنم حرفتو فراموش کنم و دیگه راجب این موضوع صحبت نکنم ومثل قبل باشیم
ارسلان،نمیخاستم حستو به سهیل برنجونم
تو سهیل دوست داری منم باید برم سراغ یکی دیگه
دیانا،تازه میخواستم بهت بگم سهیل از من خاستگاری کرده و میخاد بیاد
ارسلان،بسلامتی من برم
دیانا،ناراحت شدی
ارسلان،نه تو داری ازدواج میکنی من حقشو ندارم زندگیتو ایندتو تصمیمتو خراب کنم پس نمیکنم
من رفتم
ارسلان رفت بیرونو فقط به سقف نگاه کردم و اشک از چشام بارید
حسی رو داشت میتونست منو خراب کنه
اما خوب جمعش کرد
ارسلان
رفتم بیرون به بغضی داشت خفم میکرد
محراب،دیدیش
ارسلان،ها
محراب،چیه میگم دیدیش
ارسلان،اها اره
محراب،چیه چیشده
ارسلان،هیچی فقط یکم کبودی هاشو دیدم تنم مور مور شده
محراب،برو بیرون یه چی بخر بخور خوب شی
رفتم تو حیاط نشستم روی یکی از صندلی ها و با گوشیم ور رفتم
دیانا مرخص شد و داشتیم میرفتیم خونه
رسیدیم خونه مامان دیانا دیانا رو برد تو اتاقمون و گذاشت که بخوابه پانیذم اومده بود کمکش که لباس عوض کنه منم خیلی وقت بود تو بیمارستان بودیم تنم همه کثیف شده بودم رفتم حموم
پانیذ،
از بیمارستان برگشتیم خونه ....خاله دیانا رو قردتو اتاق که بخوابه منم رفتم کنار دیانا تا لباساشو عوض کنه
پانیذ،چه اتاق تمیزی دیانا خانم
دیانا،ارسلان تمیز کرده
پانیذ،پس تو ازین هنرا نداری
دیانا،چرا دارم ولی حوصلشو ندارم
پانیذ،ارسلان اومده بود پیشت بعد از اینکه برگشت حالش یه جور بود یکجور که انگار یه چیزی ناراحتش کرده بود چی گفت بهت
دیانا،هیچی دری پری گفتیم
پانیذ،الان به من نمیگی دیگه؟
دیانا،ببین رفتع
پانیذ،کی کجا
دیانا،ارسلان دیگه ببین رفته حموم
پانیذ،مگه میخواست بره حموم
دیانا،اره
پانیذ،اره رفته اب بازه،چرا حموم داخل اتاق نرفت(مورد توجه دوسان عزیز منظورم اینه که داخل اتاق حموم داره )
دیانا،چمیدونم
پانیذ،چی گفت حالا بهت بگو مردم از فضولی
دیانا،حسشو بهم گفت
پانیذ،چی
دیانا،اومد بهم گفت که دوسم داره یعنی توی این مدت عاشقم شده
ولی چون با سهیل داشتم پا پس کشیده
پانیذ،واقعا گفت بهت
دیانا،اره تازه بهش گفتم که سهیل میاد خاستگاری
پانیذ،مگه میخواد بیاد
دیانا،اره رفته شهرستان مامانشم به مامانم زنگ زد قراره جمعه شب بیان
.....
Part:37
دید که نوار قلب دیانا صاف شده سریع سمت دیانا رفت
ارسلان:دیانا دیانا چیشد
که نفسشو بیرون داد و سعی کرد نفس بکشه
پرستار،بفرمایید بیرون اقا بفرمایید
دیانا،نه بزارید باشه لطفا
پرستار،فقط ۱۰دقیقه سریع تموم کنید بیمار باید استراحت کنه
پرستار رفت بیرون که چش تو چش شدیم
دیانا،چرا داری حستو به من میگی
ارسلان،گفتم که دل خودم اروم شه
دیانا،سعی میکنم حرفتو فراموش کنم و دیگه راجب این موضوع صحبت نکنم ومثل قبل باشیم
ارسلان،نمیخاستم حستو به سهیل برنجونم
تو سهیل دوست داری منم باید برم سراغ یکی دیگه
دیانا،تازه میخواستم بهت بگم سهیل از من خاستگاری کرده و میخاد بیاد
ارسلان،بسلامتی من برم
دیانا،ناراحت شدی
ارسلان،نه تو داری ازدواج میکنی من حقشو ندارم زندگیتو ایندتو تصمیمتو خراب کنم پس نمیکنم
من رفتم
ارسلان رفت بیرونو فقط به سقف نگاه کردم و اشک از چشام بارید
حسی رو داشت میتونست منو خراب کنه
اما خوب جمعش کرد
ارسلان
رفتم بیرون به بغضی داشت خفم میکرد
محراب،دیدیش
ارسلان،ها
محراب،چیه میگم دیدیش
ارسلان،اها اره
محراب،چیه چیشده
ارسلان،هیچی فقط یکم کبودی هاشو دیدم تنم مور مور شده
محراب،برو بیرون یه چی بخر بخور خوب شی
رفتم تو حیاط نشستم روی یکی از صندلی ها و با گوشیم ور رفتم
دیانا مرخص شد و داشتیم میرفتیم خونه
رسیدیم خونه مامان دیانا دیانا رو برد تو اتاقمون و گذاشت که بخوابه پانیذم اومده بود کمکش که لباس عوض کنه منم خیلی وقت بود تو بیمارستان بودیم تنم همه کثیف شده بودم رفتم حموم
پانیذ،
از بیمارستان برگشتیم خونه ....خاله دیانا رو قردتو اتاق که بخوابه منم رفتم کنار دیانا تا لباساشو عوض کنه
پانیذ،چه اتاق تمیزی دیانا خانم
دیانا،ارسلان تمیز کرده
پانیذ،پس تو ازین هنرا نداری
دیانا،چرا دارم ولی حوصلشو ندارم
پانیذ،ارسلان اومده بود پیشت بعد از اینکه برگشت حالش یه جور بود یکجور که انگار یه چیزی ناراحتش کرده بود چی گفت بهت
دیانا،هیچی دری پری گفتیم
پانیذ،الان به من نمیگی دیگه؟
دیانا،ببین رفتع
پانیذ،کی کجا
دیانا،ارسلان دیگه ببین رفته حموم
پانیذ،مگه میخواست بره حموم
دیانا،اره
پانیذ،اره رفته اب بازه،چرا حموم داخل اتاق نرفت(مورد توجه دوسان عزیز منظورم اینه که داخل اتاق حموم داره )
دیانا،چمیدونم
پانیذ،چی گفت حالا بهت بگو مردم از فضولی
دیانا،حسشو بهم گفت
پانیذ،چی
دیانا،اومد بهم گفت که دوسم داره یعنی توی این مدت عاشقم شده
ولی چون با سهیل داشتم پا پس کشیده
پانیذ،واقعا گفت بهت
دیانا،اره تازه بهش گفتم که سهیل میاد خاستگاری
پانیذ،مگه میخواد بیاد
دیانا،اره رفته شهرستان مامانشم به مامانم زنگ زد قراره جمعه شب بیان
.....
- ۲.۶k
- ۱۵ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط