دوست داشتم برای سالیانی که با تو بودهام

دوست داشتم برای سالیانی که با تو بوده‌ام،
به احترام تمام حادثه‌هایی که در ولیعصر قهقهه زدیم،
به خاطر ایستگاه تئاتر شهر و سروده‌ها و آواز خوانی‌ات،
بخاطر اولین قرارمان در پارک ساعی،
به احترام دستانی که موهایت را نوازش کرد
و گوشی که صدای تپش قلبت را شنید،
بخاطر آن پیرمرد که بهمان گفت "خوشبخت شوید"،
به احترام اشک شوقی که بخاطر این جمله در چشمانم حلقه زده بود،
برای تمامی داستان خوانی‌ام در شبهای تاریکت،
برای چشمهایی که در طولِ فیلم سراسر تو را تماشا می‌کرد،
برای آن بعد از ظهر بارانی تهران و عطر موهایی که مستت کرده بود
و آن چاییِ روضه حتی..
به احترام واژه‌های شعرم
و برای دوست داشتنی که یک زمان همه غبطه‌اش را می‌خوردند،
مرا عاشقانه‌تر ترک می‌کردی ... همین.
دیدگاه ها (۱)

اگر میخواهید یک نفر را بُکُشیدپیشنهاد میکنم اول به او محبت ک...

زنگ بزنی بگی :نزدیکم یه چیزی بنداز دوشت،بریم تجریش شب تماشا ...

بی‌بی همیشه می‌گفت:اونایی که روحشون به‌هم متعلق باشه،هرچقدرم...

به نظرم غم انگيز ترين حالت انسان تو اين مرحله ايه كه صائب مي...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط