خودنویس

#خودنویس

چند ساعتی گذشته بود . صدای باد از گوشه شکسته پنجره حواسم را پرت خودش کرد. پاییز امسال بیشتر از هر چیزی با خودش باد آورده بود . گمان دارم زمستان امسال هم سرد خواهد بود.
آخرین برگه از چرکنویس هایم را مچاله کرده و با زور در منفذ پنجره جا دادم.
سرمای تن پنجره را احساس می کردم صورتم را نزدیکتر کردم تا تازیانه باد بر تن پنجره را درک کنم . پاسی از شب گذشته بود ، از کنار پنجره ته مانده های چای عصر را سر کشیدم ، چقدر تلخ شده بود امان از این چای های خارجی .
از ابتدای شب هر چه تلاش کرده بودم موفق نشدم حتی یک جمله بنویسم انگار ذهنم تهی از واژه شده بود. بی اختیار خود نویس را بر روی دیوار گذاشتم ، سالها بود هر آنچه در ذهن من بود این بیچاره ثبت میکرد بدون حرفی و شکایتی ، شاید امشب وقت آن است که درد دلش را گوش کنم. چشمم به دیوار افتاد ، جا خوردم چند واژه که اصلا در ذهن من نبود روی دیوار نوشته شده بود . شاید شروع حرف های او بود . ذهنم را خالی کردم و گذاشتم هر چه می خواهد بنویسد.بی اختیار یاد اولین روزی افتادم که بدستم رسیده بود .اولین داستان کوتاهم بود گفته بود تمام داستان هایم را با این بنویسم . هنوز عطر تلخش در شامه ام بود.
واژه های رو دیوار زیاد شده بود پایین ترین قسمت دیوار " دی 84 "خود نویس را به گوشه ای پرتاب کردم یعنی اینهمه سال گذشت ؟ دوست نداشتم به واژه ای دیگر فکر کنم دستمال را از روی میزم برداشت و تمام جوهر قلم دان را رویش خالی کردم
و روی تمام واژه ها کشیدم. سیاهی عجیبی دیوار را فرا گرفت .لعنت به تمام خود نویس ها ، چرا هنوز یادش مانده بود ؟
نزدیکی های سحر شده بود آخرین سیگارم را به آتش کشیدم و عمیق تر از قبل کام گرفتم پالتوام را روی دوشم انداختم و هنگام خروج خودنویس را دیدم که گوشه در افتاده است .
با تمام قدرت ، پاهایم را بر روی پش زدم ، جوهر بدنش به اطراف پاچید ، نفسی عمیق کشیدم و با خودم گفتم : بیزارم از تمام خود نویس ها

#گردیوز
#سردار
#عاشقانه
┏━━━✨ 🌺 ✨ ━━━┓
⠀ @Talkh_Nameha
┗━━━✨ 🌺 ✨ ━━━┛