سکانس اول

سکانسـ اول:

-حسین ؟
+ اوهوم! 
-امیر علی ؟
+ آرہ! 
-سبحان ؟
+ اممم...آرہ! 
-هادی چی ؟ هادی؟
+ اینم قشنگہ!
-چیزہ... ببین اینم علامت زدما ،
محمد امین؟
+ اینم خوبہ! 

زن کتاب را می اندازد.

-ای بابا!...
من کہ نمیگم در مورد قشنگیشون نظر بدی!
بگو کدوم بهترہ!
یکیشو انتخاب کن دیگہ!!

مرد میخندد و با شیطنت نگاہ میکند:

+اسم حالا مهم نیست...(مکث )..
مهم اینہ کہ قیافش بہ من میرہ!
-چی ؟!! چی گفتی؟!
صبر کن بیینم چی گفتی؟
+کپی من میشہ! ... حالا ببین!!

زن کہ سعی میکند قیافہ ی جدی خودش را حفظ کردہ و زیر خندہ نزند،
کتاب را سمت دیگر مبل سر میدهد و رویش را بہ حالت قهر برمیگرداند! 

مرد با مهربانی می خندد ..

-حالا می بینیم دیگہ کی میبَرہ! 



سکانسـ دوم :

زن آهستہ کنار تابوت زانو میزند. 
نوزاد را روی سینہ ی بابا می گزارد.

-تو بُردی......راستی ...
حسین ؟ امیر علی ؟ سبحان ؟هادی؟ محمد امین؟ ...نگفتی اسمشو چی بزارم.....؟!
#یاعشق
#التماس_دعا
#رَبَّنا_هَبْ_لَنا_مِنْ_أَزْواجِنا_وَ_ذُرِّیَّاتِنا_قُرَّةَ_أَعْیُنٍ_وَ_اجْعَلْنا_لِلْمُتَّقینَ_إِماماً
دیدگاه ها (۳)

‎طوبا خانم که فوت کرد همه گفتند چهلم نشده حسین آقا می رود ...

لباسی که سایز شما نیست را با جمله هایی مثل اینکه: جا باز میک...

#خیلےقشنگھ 😍 روزی ڪھ مصطفے بھ خواستگاری من آمد مادرم بھ او گ...

#حتمابخونیممذهبی بودمکارم شده بود چیک و چیک!سلفی و یهویی..عک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط