عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۷۶
از ماشین پیاده شد در در کنارش تهیونگ هم ایستاد .. دستش را نرم در دست مین جی برد و حلقه دستش را گرفت .. انگشت هایش را پر انگشت های زریف و سفید مین جی فرو برد ، نگاه هر دو پر چشم های هم قفل شدن .. آن نگاه دخترانه مثل همیشه از نکته های خبیث تهیونگ دزدیده شد .. تعیونگ خندید سپس وارد رستوران شدن ..
مین جی ؛ آهان اونجاست ..
تهیونگ: آره .. بریم
هر دو سمت میز میونشی و جیمین هجوم بردند .. جان وقتی از دو مین جی را دید از رو صندلی پرید سمتش و مین جی آغوش اش را برای جان باز کرد .. نشست و جان را به آغوش گرفت ..
مین جی : اوخخخ پسر دلم برات یه زره شده ..
جان با دستش موهای دور کمر مین جی را جمع کرد : منم همین طور ..
از هم جدا شدن سپس روی صندلی نشست .. میونشی نرم پلک زد این تعیونگ بود که دست اش را دراز کرد و موهای میونشی را پشت گوش فرستاد : خوبی خواهرم ..
میونشی پلک کیوتی زد سپس سری تکون داد : خوبم اوپا تو چطوری ؟
تهیونگ چشمکی زد . خبیث گفت: شوهرت چی خونم خوبه ..
جیمین دست به سینه شد : این بار دیگه نشون دادی نگرانم شدی ..
تهیونگ پوزخندی زد : همین جوری با لحن احوالپرسی گفتم .. کیه که نگران تو باشه ..
جیمین بیخیال روبه مین جی کرد : سلام مین جی
مین جی تند لپ جان را بوسید : سلام داداش خوبی مرسی منم خونم
جیمین خندید و تند گفت : مین جی هیچ وقت عوض نمیشی
مین جی ریز خندید و تیکه ای از موهایش را بالا لبش گرفت : بچه ها کمرم درد میکنه ساکت ساکت ..
جیمین تند و بلند خندید و موهایش را کنار زد : هی یادت میاد هنوز .
مین جی خندید همراهش تهیونگ و میونشی حتی جان
مین جی خسته نفسی کشید و به صندلی تکیه داد : اه مگه میشه فراموش کنم باغبان پیر ..
در میان آن ها سکوت ایجاد شد .. میونشی یقه پیراهنش را مرتب کرد و برای عوض کردن جو با صدا ملایمی گفت : برای صبحونه سفارش دادیم .. ببخشید جان گرسنه بود
تهیونگ با لبخند سمتش نگاه کرد : اشکال نداره خواهری ..
میونشی : چه خوب که جمع شدیم ..
مین جی: آره ببخشید این عروسم دیر آماده شد برای همین زود نرسیدیم منتظرتون گذاشتم
تهیونگ اخم کرد. : هی .. جیمین دست به سمیه نشست : اشکالی نداره ..
میونشی ریز خندید : راستش جیمین هم هیچی نبود که آماده بشه
تهیونگ با ذوق خندید : دیدی یک طرفه نیستم
مین جی : شما ساکت ..
تهیونگ ذوق مانند اخم کرد میونشی دوباره ادامه داد : همش میگفت تیشرت مشکی منو بده ..
پارت ۱۷۶
از ماشین پیاده شد در در کنارش تهیونگ هم ایستاد .. دستش را نرم در دست مین جی برد و حلقه دستش را گرفت .. انگشت هایش را پر انگشت های زریف و سفید مین جی فرو برد ، نگاه هر دو پر چشم های هم قفل شدن .. آن نگاه دخترانه مثل همیشه از نکته های خبیث تهیونگ دزدیده شد .. تعیونگ خندید سپس وارد رستوران شدن ..
مین جی ؛ آهان اونجاست ..
تهیونگ: آره .. بریم
هر دو سمت میز میونشی و جیمین هجوم بردند .. جان وقتی از دو مین جی را دید از رو صندلی پرید سمتش و مین جی آغوش اش را برای جان باز کرد .. نشست و جان را به آغوش گرفت ..
مین جی : اوخخخ پسر دلم برات یه زره شده ..
جان با دستش موهای دور کمر مین جی را جمع کرد : منم همین طور ..
از هم جدا شدن سپس روی صندلی نشست .. میونشی نرم پلک زد این تعیونگ بود که دست اش را دراز کرد و موهای میونشی را پشت گوش فرستاد : خوبی خواهرم ..
میونشی پلک کیوتی زد سپس سری تکون داد : خوبم اوپا تو چطوری ؟
تهیونگ چشمکی زد . خبیث گفت: شوهرت چی خونم خوبه ..
جیمین دست به سینه شد : این بار دیگه نشون دادی نگرانم شدی ..
تهیونگ پوزخندی زد : همین جوری با لحن احوالپرسی گفتم .. کیه که نگران تو باشه ..
جیمین بیخیال روبه مین جی کرد : سلام مین جی
مین جی تند لپ جان را بوسید : سلام داداش خوبی مرسی منم خونم
جیمین خندید و تند گفت : مین جی هیچ وقت عوض نمیشی
مین جی ریز خندید و تیکه ای از موهایش را بالا لبش گرفت : بچه ها کمرم درد میکنه ساکت ساکت ..
جیمین تند و بلند خندید و موهایش را کنار زد : هی یادت میاد هنوز .
مین جی خندید همراهش تهیونگ و میونشی حتی جان
مین جی خسته نفسی کشید و به صندلی تکیه داد : اه مگه میشه فراموش کنم باغبان پیر ..
در میان آن ها سکوت ایجاد شد .. میونشی یقه پیراهنش را مرتب کرد و برای عوض کردن جو با صدا ملایمی گفت : برای صبحونه سفارش دادیم .. ببخشید جان گرسنه بود
تهیونگ با لبخند سمتش نگاه کرد : اشکال نداره خواهری ..
میونشی : چه خوب که جمع شدیم ..
مین جی: آره ببخشید این عروسم دیر آماده شد برای همین زود نرسیدیم منتظرتون گذاشتم
تهیونگ اخم کرد. : هی .. جیمین دست به سمیه نشست : اشکالی نداره ..
میونشی ریز خندید : راستش جیمین هم هیچی نبود که آماده بشه
تهیونگ با ذوق خندید : دیدی یک طرفه نیستم
مین جی : شما ساکت ..
تهیونگ ذوق مانند اخم کرد میونشی دوباره ادامه داد : همش میگفت تیشرت مشکی منو بده ..
- ۶۳۴
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط