عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۷۰
در خسوف شادی های از دست رفته
ایستاده ام پشت درهای بسته
با یک دنیا دل شکستگی و ناامیدی
کجاست مرهم این دل خسته ؟
بر روی تخت دراز کشید بلافاصله صدا در به گوشش خورد تهیونگ با اخم وارد اتاق شد سپس تند گفت. : چرا غذا نخوردی ها .. مگه من نگفتم خوشم نمیاد
مین جی کلافه روی پهلو چرخید سمت تهیونگ و دستش را ریز گونش گذاشت : اشتها نداشتم همین نیازی نیست غر بزنی
تهیونگ جلو مین جی ایستاد سپس دست به سینه ایستاد موهای مشکی و تیره ای را لمس کرد و آورم گفت : خوب نیستی بریم بیمارستان ؟ مین جی اخم کرد و سر تا پای تهیونگ را نگاه کرد : آیش ... از بیمارستان خوشم نمیاد بعدشم من خوبم .. نیازی نیست نگران باشی .. تهیونگ شونه ای بالا انداخت : باشه .. ولی خوب نیستی ها ..
کنار به پهلو اش دراز کشید مین جی تند سمت تهیونگ چرخید و دستش را روی گردنش گذاشت تهیونگ خبیث خندید و بیشتر بهش نزدیک شد دست دیگرش حالا روی پهلو مین جی گذاشته شد .. لباس مین جی تنها یک شلوار گشاد و نیم تنه آبی بود ... وقتی دست تهیونگ روی پهلو اش گذاشته شد باعث مومور شدن بدن مین جی شد ..
مین جی پر افکارش فرو رفته بود .. ولی تهیونگ بود که برای عوض کردن حال مین جی شیطون شد : هی مین جی شرط رو من بردم
مین جی نگاهی به تهیونگ انداخت : نه . نه امشب نه
تعیونگ خبیث خندید و آروم گفت : نزنی زیر قولت .. فهمیدی به هرحال من که میخواستم امشبـ.. مین جی تند دستش را روی. دهان تهیونگ گذاشت و آروم خندید : خیله خوب باشه داد نزن
تهیونگ کف دست مین جی را بوسید و باعث سکوت شد .. مین کی دستش را با حرکت آرام برداشت
تهیونگ با دست دیگری موهای مین جی را نوازش کرد سپس موهایش را بو کشید خماری و پر از پلک گذاشتن ..
مین جی زی. خندید و آروم گفت. : خندم گرفت .. تهیونگ اخم کرد سپس لم داد روی تخت و به آرنج هایش تکیه داد کلافه گفت : هانگول رفت ..؟
مین جی پاهایش را جمع کرد سمت شکمش و گرفته گفت : آره ظهر رفت .. جان عزیزکم تنها مونده ...
تهیونگ: که چی مگه هانگول نبود که زره ای به پسرش اهمیت نمیداد
مین جی : درسته تهیونگ ولی.. اون مادرشه
تهیونگ روی پهلو چرخید سمتش سپس دستش را ریز سرش گذاشت خبیث خندید : تهیونگ ؟ میدونی هیچ وقت با این لحن صدام نکردی
مین جی پر چهره جدی خندید سپس گفت : اون تویی که خبیثی .. با دو انگشت ضربه نرمی به لب و میان چانه اش زد .. تهیونگ نرم خندید سپس روی تخت نشست : شامم نخوریدی چرا
مین جی پتو را کشید روی خودش و خسته دراز کشید : نه اشتها نداشتم
تهیونگ لبه تخت نزدیک شد و آورم گفت : مریض شدی فردا میریک دکتر
مین جی لبخند مهرانی زد سپس سمتش چشم دوخت تعیونگ کمی خم شد و از میان ترقوه و گردنش را نرم بوسید : مین جی هیچ وقت مریض نشو .. باشه ..
پارت ۱۷۰
در خسوف شادی های از دست رفته
ایستاده ام پشت درهای بسته
با یک دنیا دل شکستگی و ناامیدی
کجاست مرهم این دل خسته ؟
بر روی تخت دراز کشید بلافاصله صدا در به گوشش خورد تهیونگ با اخم وارد اتاق شد سپس تند گفت. : چرا غذا نخوردی ها .. مگه من نگفتم خوشم نمیاد
مین جی کلافه روی پهلو چرخید سمت تهیونگ و دستش را ریز گونش گذاشت : اشتها نداشتم همین نیازی نیست غر بزنی
تهیونگ جلو مین جی ایستاد سپس دست به سینه ایستاد موهای مشکی و تیره ای را لمس کرد و آورم گفت : خوب نیستی بریم بیمارستان ؟ مین جی اخم کرد و سر تا پای تهیونگ را نگاه کرد : آیش ... از بیمارستان خوشم نمیاد بعدشم من خوبم .. نیازی نیست نگران باشی .. تهیونگ شونه ای بالا انداخت : باشه .. ولی خوب نیستی ها ..
کنار به پهلو اش دراز کشید مین جی تند سمت تهیونگ چرخید و دستش را روی گردنش گذاشت تهیونگ خبیث خندید و بیشتر بهش نزدیک شد دست دیگرش حالا روی پهلو مین جی گذاشته شد .. لباس مین جی تنها یک شلوار گشاد و نیم تنه آبی بود ... وقتی دست تهیونگ روی پهلو اش گذاشته شد باعث مومور شدن بدن مین جی شد ..
مین جی پر افکارش فرو رفته بود .. ولی تهیونگ بود که برای عوض کردن حال مین جی شیطون شد : هی مین جی شرط رو من بردم
مین جی نگاهی به تهیونگ انداخت : نه . نه امشب نه
تعیونگ خبیث خندید و آروم گفت : نزنی زیر قولت .. فهمیدی به هرحال من که میخواستم امشبـ.. مین جی تند دستش را روی. دهان تهیونگ گذاشت و آروم خندید : خیله خوب باشه داد نزن
تهیونگ کف دست مین جی را بوسید و باعث سکوت شد .. مین کی دستش را با حرکت آرام برداشت
تهیونگ با دست دیگری موهای مین جی را نوازش کرد سپس موهایش را بو کشید خماری و پر از پلک گذاشتن ..
مین جی زی. خندید و آروم گفت. : خندم گرفت .. تهیونگ اخم کرد سپس لم داد روی تخت و به آرنج هایش تکیه داد کلافه گفت : هانگول رفت ..؟
مین جی پاهایش را جمع کرد سمت شکمش و گرفته گفت : آره ظهر رفت .. جان عزیزکم تنها مونده ...
تهیونگ: که چی مگه هانگول نبود که زره ای به پسرش اهمیت نمیداد
مین جی : درسته تهیونگ ولی.. اون مادرشه
تهیونگ روی پهلو چرخید سمتش سپس دستش را ریز سرش گذاشت خبیث خندید : تهیونگ ؟ میدونی هیچ وقت با این لحن صدام نکردی
مین جی پر چهره جدی خندید سپس گفت : اون تویی که خبیثی .. با دو انگشت ضربه نرمی به لب و میان چانه اش زد .. تهیونگ نرم خندید سپس روی تخت نشست : شامم نخوریدی چرا
مین جی پتو را کشید روی خودش و خسته دراز کشید : نه اشتها نداشتم
تهیونگ لبه تخت نزدیک شد و آورم گفت : مریض شدی فردا میریک دکتر
مین جی لبخند مهرانی زد سپس سمتش چشم دوخت تعیونگ کمی خم شد و از میان ترقوه و گردنش را نرم بوسید : مین جی هیچ وقت مریض نشو .. باشه ..
- ۴۳۶
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط