پارت هفتم

پارت هفتم
گذشته تلخ و شیرین
ویو ات (ادامه )
سریع از آب اومدم بیرون راستش یکم ترسیده بودم چون الان همه تو خونه خوابن
ات:کیه هی جلوتر میرفتم و صدا میزدم ولی کسی جواب نمی‌داد یکم سرجام وایستادم ترس کل وجودمو گرفته بود که یهو دست کسی رو شونم حس کردم همون دقیقه پشت برگشتم و یه چک محکم به صورت کسی که ندیده بودمش زدم
جیمین :آخ چیکار می‌کنی ات
ات :ک‌.ث.ا.ف.ت تو بودی می‌دونی چقدر ترسیدم چیزیت که نشد
جیمین :چیشد نگرانم شدی(پوزخند )
ات:نه چرا نگرانت بشم مگه تو چیه منی
جیمین :من چی توعم نکنه یادت رفته من ن.ا.م.ز.د.ت.م
ات:ما فقط از روی نقش و اجبار ن.ا.م.ز.د.ی.م جیمین و این که ما هم دیگه رو دوست نداریم و نمیتونم با هم ازدواج کنیم
جیمین :از کجا می‌دونی دوست ندارم ها
ات:تو چی میگی جیمین
یهو جیمین شروع کرد سمتم قدم برداشتن منم از ترس میرفتم عقب
ات :جیمین تو رو خدا اینطور نکن داری منو میترسونی (نگران)
جیمین :چرا اینقدر ترسیدی ات
ات:جیمین لطفا به خودت بیا که یهو جیمین منو تو ب.غ.ل خودش گرفت و انداختتمون تو آب ،دست هاشو خیلی محکم دور ک.م.ر.م پیچیده بود و ولم نمی‌کرد
ات :جیمین معنی این کارهات چیه چرا اینطوری میکنی که یهو جیمین با گذاشتن ل.ب.ه.ا.ش روی ل.ب.ه.ا.م حرفمو قطع کردم اون داشتم با و.ل.ع. ل.ب.ه.ا.م رو می.بو.سی.د. و من فقط اشک میریختم حتی تقلا هم نمی‌کردم بعد از چند مین دست برداشت و
جیمین :ات من خیلی دو.ست دارم
ات:جیمین تو رو خدا اینطور رفتار نکن و نگو و بیشتر از این دل منو عذاب نده اون تو مگه نبودی که چهار سال پیش به من گفتی به روی دخترایی مثل من نگاه نمیکنی هان یا من اشتباه میگم اون تو نبودی که هی منو مسخره میکرد منو اذیت میکرد بهم انواع لقب هارو میداد یا من اشتباه یادم تو بگو (با داد و عصبانیت)
جیمین :درسته همشون درست یادت موندن ات میدونم چقدر اذیتت کردم ولی من دیگه عوض شدم لطفا بهم یه فرصت بده لطفا (با حالت التماس)
ات :جیمین به نظرم تو این حرفا و اتفاق هارو فراموش کن چون من هیچوقت نمیتونم کارهای تو رو ببخشم تو باعث شده بودی من از خودم متنفربشم ولی من دیگه از خودم متنفر نیستم از تو متنفرم چون باعث شدی من سال ها عذاب بکشم پس بهتره این فکر ها رو از ذهنت بیرون کنی (با گریه )
بعد از آب اومدم بیرون و سمت اتاقم دوییدم
جیمین :ات (با داد ) ولی حتی بهم نگاهم نکرد و رفت و من وسط اون استخر و آب تنها موندم ،ات خدایا چرا چرا ،با فکردن به حرف های ات گریم گرفت و همونجا گریه کردم و فقط به خودم ل.ع.ن.ت فرستادم
پایان پارت هفتم حمایت یادتون نره دوستون دارم بای 💜 💜
دیدگاه ها (۱۵)

پارت هشتمگذشته تلخ و شیرین ویو ات لباس هامو تو کابین پوشیدم ...

اسلاید اول آرایش ات دومی لباس ات سومی مدل ناخون هاش

پارت ششم گذشته تلخ و شیرین ویو ات بعد اون اتفاق پیش میز ماما...

پارت پنجم گذشته تلخ و شیرین وقتی وارد سالن اصلی شدم همه چشم ...

وقتی تو دعوا بهت آسیب میزنن و بیهوش میشینامجون:(بغض کرده) بی...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط