اخطار اگر آینده برایت مهم است این متن آرامت نخواهد ک

⚠️ اخطار: اگر آینده برایت مهم است، این متن آرامت نخواهد کرد
________
اقتصاد ایران با کمبود منابع فرو نریخت؛ با فروپاشی امنیتِ انسانِ تصمیم‌گیر شکسته شد. آن‌چه ستون‌های اقتصاد را ترک داد، نه فقدان پول بود و نه حتی فشار تحریم؛ بلکه اضطرابی بود که آهسته و بی‌سروصدا در جان تصمیم‌گیر، تولیدکننده، کارمند، تاجر و کارآفرین نشست و آینده را از معنا تهی کرد.
اقتصاد پیش از آن‌که علم محاسبه باشد، علم پیش‌بینی است. و پیش‌بینی فقط در جایی شکل می‌گیرد که فردا قابل اعتماد باشد. وقتی قانون پایدار نیست، قرارداد دوام ندارد، و آینده هر روز بازنویسی می‌شود، ذهن اقتصادی به‌جای ساختن، به بقا عقب‌نشینی می‌کند. در چنین فضایی، عقل کوتاه‌مدت زنده می‌ماند و خرد بلندمدت حذف می‌شود.
انسانِ ناامن، آینده نمی‌سازد؛ امروز را می‌بلعد. نه از سر طمع، بلکه از سر ترس. ترسی پنهان که تصمیم را کوچک می‌کند، ریسک را می‌کُشد، و شجاعت اقتصادی را به احتیاطی فلج تبدیل می‌سازد. نتیجه، اقتصادی است که ظاهراً زنده است اما درونش مرده؛ حرکت دارد، اما جهت ندارد.
تحریم فشار آورد، اما این اضطراب داخلی بود که اقتصاد را شکست. تحریم می‌تواند رشد را کند کند، اما نمی‌تواند وجدان اقتصادی را نابود کند، مگر زمانی که از درون، بستر نابودی‌اش آماده شده باشد. آن‌جا که آینده مبهم است، اخلاق اقتصادی به هزینه تبدیل می‌شود و بقا جای مسئولیت را می‌گیرد.
سرمایه از فقر نمی‌ترسد؛ از بی‌ثباتی فرار می‌کند. پول، پیش از محاسبهٔ سود، امنیت تصمیم را می‌سنجد. وقتی فردا قابل پیش‌بینی نیست، سرمایه حتی اگر بماند، تولید نمی‌کند؛ پناه می‌گیرد، تبدیل می‌شود، و آمادهٔ فرار می‌ماند. پول، زبان ترس را بهتر از هر سیاست‌گذاری می‌فهمد.
اقتصادِ ناامن، اخلاق را لوکس می‌کند. دروغ عقلانی می‌شود، پارتی ضرورت پیدا می‌کند، احتکار نام تدبیر می‌گیرد و قانون‌گریزی به مهارت بقا ارتقا می‌یابد. این‌ها انحراف فردی نیستند؛ واکنش طبیعی انسانِ زخمی‌اند. جایی که درست‌بودن خطرناک است، زرنگی قهرمان می‌شود.
نسخه‌های اقتصادی شکست خوردند، نه چون نادرست بودند، بلکه چون بر انسانی نوشته شده بودند که وجود نداشت. سیاست‌گذار فرض کرد انسانِ سالم اجرا می‌کند، اما انسانِ مضطرب تصمیم گرفت. سیاست سالم، وقتی در دست انسانِ ناامن قرار می‌گیرد، به فاجعه‌ای محترمانه بدل می‌شود؛ منطقی در ظاهر، ویرانگر در واقعیت.
نه دولت به‌تنهایی مقصر است و نه مردم. آن‌چه اقتصاد را زمین‌گیر کرد، سیستمی بود که امنیت تصمیم را کشت، آینده را بی‌دفاع کرد و هزینهٔ درست‌بودن را از توان روانی جامعه بالاتر برد. اقتصادی که در آن شجاعت مجازات می‌شود، ناچار به محافظه‌کاریِ فاسد تن می‌دهد.
اقتصاد پیش از پول، امنیت می‌خواهد. امنیت قانون، امنیت قرارداد، امنیت داوری، و مهم‌تر از همه، امنیت روانی انسانِ تصمیم‌گیر. بدون این‌ها، هر تزریق پول فقط سرعت فرار سرمایه را بیشتر می‌کند. اعتماد، سرمایهٔ مادر است؛ تورم، فرزند بی‌اعتمادی.
احیای اقتصاد ایران نه از اصلاح عدد، که از ترمیم انسان آغاز می‌شود. ثبات واقعی، پایان شوک، احترام بی‌تنازل به قرارداد، و پیش‌بینی‌پذیری صادقانه، پیش‌شرط هر اصلاح است. هم‌زمان، زرنگی باید پرهزینه شود، رانت بی‌آبرو، و شفافیت محترم. اقتصاد بدون وجدان، بازار نیست؛ میدان انتقام است.
وقتی انسان احساس کند آینده‌اش قابل دفاع است، اخلاق به تصمیم بازمی‌گردد، سرمایه به تولید برمی‌گردد و شجاعت دوباره عقلانی می‌شود. بعد از آن، پول خودش راهش را پیدا می‌کند.
اقتصاد ایران سقوط نکرد؛ دلِ انسانِ تصمیم‌گیر ترک برداشت، و سرمایه از همان ترک‌ها گریخت.
بهرام محمدی
دکترای حرفه‌ای مدیریت کسب‌وکار ( DBA )

@Dispellingignorance
دیدگاه ها (۰)

استوری ۱گاهی یک زندگینه از بی‌عشقی می‌ریزدنه از خیانت…فقط از...

برای زنانی که زیر بار «معیشت» خم شدند، نه بی‌اخلاقی…گاهی یک ...

ماراتن کیش

.بلا نسبت خودمان!🔻بدترین جهل، تجاهل کسی است که واقعیت را می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط