Wild rose cabaret

• Wild rose cabaret •


#part118

#leoreza

پشتش رو نوازش کردن
دیگه بس بود خیلی سالها بود که سکوت کردم بخاطر مامانم بخاطر فرانک بخاطر خانم جون

که نفهمن با چه ادم خواری هم خونن
ولی دیگه سکوت نمیکردم
حتی بخاطر پانیذ همه ی اون ها به کنار ولی این حرف هاون برام سنگین تموم می‌شد

نفسی گرفتم که ازم جدا شد
اشکاش رو پاک کردم
_شاید امشب رو اینجا باشم عمارت نباش برو خونه ی خودمون باشه

سری تکون داد که سرباز اعلام تموم کردن وقت رو گفت

با عجز لب زد
پانیذ: قلبم خیلی درد میکنه بدون تو

نگران نگاهش کردم
_میخوای با ممد بری دکتر

سری به نشونه ی نه تکون داد دستم رو
روی قلبش گذاشتم و ماساژ دادم صدای ضربان قلبم به وضوح شنیده می‌شد

_برو خونه استراحت منم زود میام پیشت باشه

*زودتر خانم

_برو نگران نباش

با دلتنگی نگام کرد و رفت
در بسته شد که نشستم زمین منتظره خبری بودم تا بیاد

چند ساعتی گذشته بود که در باز شد قفل سلول رو باز کرد
* پاشو بریم سرهنگ کارت داره

از جا بلند شدم تا به بحث چندین ساله برم دستبند بهم زد و رفتیم

جلوی در اتاق وایستاد
* دعوا درست نمی‌کنی فهمیدی حالا برو تو

عصبی ازش دور شدم و وارد اتاق شدم
بین بابا و وکیل نشستم
اون مرتیکه جلو روم

سرهنگ : خب آقای برزگر پدرتون توضیحات کامل رو داده و با این آقای محترم مسائل شون به پایان رسیده

مکثی کرد و ادامه داد
سرهنگ: میمونه شما که طرف از شما شاکی هست و ازتون شکایت کرده رضایت رو ازشون بگیرن و یا پرونده توت به دادگستری فرستاده میشه

قهقهه ای از سر اعصبانیت زدم کمی تمایل شدم جلو
_رضایت میدی یا بگیرم ازت حروم زاده

پوزخنده ای زد
دایی: منتظر باش رضایت بدم

_نمیدی نه

نچی کرد که سمتش یورش کردم و زیر مشت و لگد گرفتمش بزور ازش جدامون کردن و به بیرون بردن

با عربده داد زدم
_ولمم کنین ببینم شهرامم رضایت دادی که هیچ اگه خودم از اینجا بیام بیرون زندت نمیزارم میدونی که میکنم استخون سالم برات نمیمونه

سمت بازداشتگاه بردنم که محمد سریع خودش رو بهم رسوند
محمد: چیکار کردی پسر با خودت

_پانیذ کجاست

محمد: تو ماشین نتونست بره از دماغت خون میاد

دستمالی بهم داد که گرفتم
_سند رو دادی ببرش خونه

محمد: باشه کاراشو دارن میکنن یه یک ساعتی طول میکشه

_میدونم چیکارش کنم

محمد: میگی چیشده یا نه

_پانیذ توضیح میده
در سلول رو بستن و چشم رو هم گذاشتم...



#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
دیدگاه ها (۱۸)

• Wild rose cabaret •#part119#paniz از استرس درد قلبم شروع ش...

• Wild rose cabaret •#part120#leoreza روبه وکیلم شدم _کی میت...

• Wild rose cabaret •#part117#leoreza مامور از بازوم گرف کشی...

• Wild rose cabaret •#part116#paniz آخرین لیوان رو پر کردم ج...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲

بیب من برمیگردمپارت : 77به خونه رفتیم ساعت ۶ عصر بود سریع حا...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط