PART

💜내 마피아 남편💜

PART:3

که برقارو روشن کردم
ا.ت:جونکوکا تولدت مبارک عزیزم
بعد بغلش کردم
کوک:ا.ت ازت ممنونم (ذوق)
ا.ت:برو حموم زود بیا ببین برات چی گرفتم
کوک:باش
کوک رفت حموم بعد موهاش رو خوش کرد و لباس پوشید و وقتی داشت میومد پزیرایی گفتم
ا.ت:چشمات رو ببند
کوک هم چشماش رو بست بعد من آمدم کنارش که راه نماییش کنم و نشوندمش رو مبل بعد سگرو بغل کردم گذاشتم رو پاش
ا.ت:چشمات رو باز کن
کوک چشماش رو باز کرد
کوک:وای چقد کیوته 🥺
ا.ت:اسمشو چی بزاریم
کوک:اممممم یوگی چطوره؟
ا.ت:عالیه
ا.ت:خوب بریم برای هدیه دوم
جعبه رو رو دادم دستش بازش کرد
کوک: از کجا می‌دونستی من از این جور ساعتا خوشم میاد همیشه دلم میخواست از کسی که دوسش دارم هدیه بگیرم که به واقعیت تبدیل شد
ا.ت:دوست دارم 🥺
کوک:منم دوست دارم💞
ا.ت:حالا بیا کیک رو بخوریم💖
کوک:باشه عزیزم 💫
کیک رو خوردیم بعد کوک اسرار کرد که مشروب بخوریم منم چاره ای نداشتم پس قبول کردم کوک سه لیوان پر خورده بود ولی من اندازه یه در نوشابه ، داشتم میرفتم ظرفارو جمع کنم که ..................



ادامه دارد




ببخشید اگه بد بود 🥺🦋




شرطا:
لایک:۱۰
کامنت:همه باید بزارن مگرنه از پارت بعد خبری نیست



_________💜________
______💙_________
____💚_______


مایل به حمایت ✨💫
دیدگاه ها (۵)

داشت بهت نگاه میکرد!

کوکمین

یا حنسفری کوش بده

💜내 마피아 남편💜Part:۲رسیدم خونه سگرو بغلم کردم کیک کوک رو هم بردا...

هرزه ی حکومتی پارت ۹ا/ت : ....کوک چرا مست کردی . نگرانکوک : ...

⁶⁵یونجو: “عمو، میشه یه سوال بپرسم؟”کوک: “جانم؟”یونجو: “از تن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط