پدر خوانده پارت ۶

___________________
ویو ا/ت
ساعت ۴ با حس نگاه سنگینی از خواب بیدار شدم هوففف بازم همون حس اگه بخوام دوباره بخوابم تو خواب ولم نمیکنه بلند شدم و کارام رو کردم و صبحونه ام رو خوردم چون خسته بودم رفتم یه دوش ۱۰‌مینی آب سرددد گرفتم که خوابه از سرم پرید اومدم بیرون و کارام رو کردم ساعت ۶ شد که کوک اومد صبحونه ای که آماده کرده بودم روی میز چیدم
و بعدش منو رسوند کافه
شروع کردم به درست کردن کیک و نوشیدنی ساعت ۹ بود که کافه رو باز کردم و مشتری ها اومدن
÷ببخشید خانم
_بله آقا
÷میتونید کیک درخواستی هم درست کنید؟
+بستگی به طرحش داره
÷خوب این کیک رو میخواستم
یه عکسی نشونم داد وایی خیلی کیوت بود و ساده
+حتما فقط عکس و زمانی که میخواید کیک رو تحویل بگیرد و بهم بگید
÷باشه ممنون قیمتش چقدر میشه
+پیام میدم
÷ممنون
+خواهش میکنم
بعد از اون به کار هام رسیدم ساعت حدودای ۳ بود که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم که کوک بود جوابش رو دادم به حرفی که زد واقعا تعجب کردم من اصلا از الکس خوشم نمیاد خیلیییی پسر چیزیه هوففف صبر کن نکنه نه بابا اگه میخواست دیگه از من نمیپرسید
دیگه سعی کردم این فکر هارو کنار بزارم رو کارم تمرکز کنم
*پرش زمانی به ساعت ۹ شب*
دیدگاه ها (۴)

دکتر قلب من پارت ۱۷

دکتر قلب من پارت ۱۸

پدر خوانده پارت ۵

فیک من

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۷

پارت ۷آنچه گذشت: رفتم توی اتاقم که.....نشستم روی تخت و به فک...

ִֶָ ✦ ˖ܢܚ݅ـــبߺ ܟܿــߊ‌ࡎ ִֶָ ✦ ˖𝙿𝚊𝚛𝚝¹ᨒᨓᨒᨓᨒᨓویو یونا :        ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط