عشق اغیشته به خون

عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۶۲


صدای دل شکسته

نوای سکوتی ست که اگر

تلنگری بر آن وارد شود

تبدیل به انفجار می شود

انفجاری از زخم های خونین

⁦(⁠๑⁠♡⁠⌓⁠♡⁠๑⁠)⁩⁦(⁠๑⁠♡⁠⌓⁠♡⁠๑⁠)⁩⁦(⁠๑⁠♡⁠⌓⁠♡⁠๑⁠)⁩⁦(⁠๑⁠♡⁠⌓⁠♡⁠๑⁠)⁩


زندگی کجاش خوب بود هیچ جا .، همان راحیه ای غمگین و احساسی.. بیدار شد .. حالتی که حالا داشت توصیفش برای خودش خیلی سخت بود . پلک زد .. بدش به حدی خورد و بی‌حال بود که سعی کردن نشست هم سخت می‌بود.. اتاق در تاریکی زیادی فرو رفته بود ... جیمین متوجه میون‌شی بود که نمی‌توانست در تاریکی بخوابد .. آروم دستش را دراز کرد چراغ را روشن .. هیچ ردی از میون‌شی نبود .. حتی سمت تخت دیگری چروکیده هم نبود ..
اخم کرد و از روی تخت بلند شد .. آه ای کشید و سمت حمام رفت تقی آرامی زد : میون‌شی ؟ ..
مردد در را باز نمود ولی چراغش هم خاموش بود ریز زمزمه کرد ٫ کجای دختر .. ٫ به سمت در هجوم برد و با حرکت تند در را باز کرد
خشک زده به تصویر جلو اش زل زد .. میون‌شی بر روی مبل راهی رو ای دراز کشیده بود درست مثل یک گربه کوچولو ای که سرما کوچیک اش نموده بود پاهای برهنه و لاغر دخترک سمت شکم اش جمع شده بود
جیمین تند به سمتش هجوم برد و کنارش زانو زد .. در ذهنش همچنین با اخم تکرار کرد ٫ آخ مادر کارتو کردی آره .. ٫ دست اش را زیر زانو برد و دست دیگرش را دور کمرش حلقه کرد سپس با حرکت ای که برای جیمین خیلی سبک بود بلندش کرد و سمت اتاق برد .. خیلی آروم روی تخت گذاشت و تند پتو را رویش کشید دست هایش حالا کم تر از تکه ای از یخ نبود .. همچنین لبش را کزید .. به خوبی میفهمید که مادرش باز هم کار خودش را انجام داده بود .. و بلاخره آن شب سرسخت و پر از دعوا تموم شد ... یک روز دیگری در رها بود
صبح همچنین با صدا های بلند میون‌شی پلک از روی هم برداشت .. منگ با پشت دستش چشم هایش را مالید.. اخم کرده بود و در کسری ثانیه ای متوجه تخت شد .. تند به اطراف نگاه کرد سپس با خود تکرار کرد ٫ من . اینجا چیکار میکنم . ؟ ٫ .... جیمینی که حالا حوله تن پوش به را به تن داشت از حمام بیرون آمد .. با صدا مردونه آرام گفت : بیدار شدی ..
دخترک تند افکارش را کنار زد : حالت خوبه تب نداری ..
جیمین سمتش نگاه کرد سپس جلو کمد ایستاد : آره خوبم .. چیزیم نشده ..
میون‌شی تند بلند شد سپس جلو جیمین ایستاد و روی نک پاهایش بلند شد و دستش را روی پیشانی جیمین گذاشت ابرو بالا برد و آروم گفت : تب ندارین

کای دیگه شعر هم شد
دیدگاه ها (۳)

( عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۳جیمین دستش میون‌شی را پایین آور...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۴جیمین نگاهی به میون‌شی انداخت و ب...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۱۶۱لباس گلگی مانند را کنارش گذ...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۰مین جی سیگار سوخته در دستش را کنا...

。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۴۸ (。☬⁠。⁠)⁩جیمین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط