ادامه ی پارت

ادامه ی پارت ⁵.....

ات : تورو خدا بَرم نگردون پیش سوهون...
تهیونگ: سوهون؟ ...همون پسری که هر شب یه دختر زیرشه و با یه دختر میگرده ...داره زن میگیره؟ ...چه عجیب!(نیخشند ) چطوری قبول کردی زنش شی؟
ات : فکر میکنی به خواسته ی خودم بودههههه(داد)
تهیونگ: پس زوری بوده ! ...ولی بازم براش مهمی ....کای زنگ بزن به سوهون!
ات : نه نه نه .....وایسا تورو خداااا نرو به سوهون بگو !
تهیونگ: چرا نگم؟(نیشخند )
ات : ......(سکوت)
تهیونگ : چرا ساکتی؟
ات: من...من...

قبل از اینکه حرفم تموم شه از اتاق زد بیرون...وای الان میرن به سوهون میگن من اینجام ....لعنتیییییی یعنی واقعا باید با اون عوضی ازدواج کنم ؟!

ویو تهیونگ:
دختر خیلی زبون دراز و شجاعی بود ....خیلی هم  خوشگل بود و ...آه چی داری میگی تهیونگ(زد تو سر خودش)
یه دستی توی موهام کشیدم و رفتم سمت کای....

تهیونگ: زنگ زدی به سوهون!
کای : بله ،
تهیونگ: خوبه....

رفتم سمت مبل و نشستم ... و تکیه دادم  و چشام رو بستم.....

ادامه دارد......

بفرمایید بلخره تهیونگ خان اومد😂.....
دیدگاه ها (۲۸)

#عروس_فراری 🤍👀Part: ⁶چشام داشت یواش یواش بسته میشد که یکی زد...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ⁷با کمک افراد عمارت و یکم خون و خون ریزی...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ⁵از بس دوییده بودم دیگه پاهام تاوَل زده ...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ⁴دیگه نزدیکای شب شده بود !....این اولین ...

"شراب سرخ" Part: ⁶ویو تهونگ چشام داشت یواش یواش بسته میشد که...

"شراب سرخ" Part: ⁷ویو کایبا کمک افراد عمارت و یکم خون و خون ...

ادامه پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط