دیری به شوق دیدن فردا گریستم

دیری به شوق دیدن فردا گریستم،
فردا چو شد
به حسرت دیروز زیستم ..

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
دیدگاه ها (۳)

ای تپش های تن سوزان منآتشی در سایه مژگان من .....#فروغ_فرخزا...

مگذار دیگران نامِ تو را بدانند ...همین زلالِ بی‌کرانِ چشمانت...

ساقیا پُر کن به یاد چشم او جامی دگر ....#مهدی_اخوان_ثالث

زیرا که منریشه‌های تو را دریافته‌امزیرا که صدای منبا صدای تو...

سه روز عمر!

پارت ششم: داستان از دیدگاه یونگی: از صبح اول وقت در حال سفر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط