جان من در دست او دستش به دست دیگری

جان من در دست او دستش به دست دیگری

جام من در دست او ، مدهوش و مست دیگری

ماه او در چشم من چشمش به چشمان رقیب

هستیم از هست او هستش به هست دیگری

عمر من شد در فراق، او غرق عیش همرهان

قبله ی من روی او ، او بت پرست دیگری

تار زلفش دار من ، نوش لبش بر یار خود

آرزویم وصل او ، او سوی وصل دیگری

کوه کندم بهر او ، سرها سپردم در رهش

آمد اما در میان ، گفت:"ناز شصت دیگری"
دیدگاه ها (۳)

بوسه وقتی داغ باشد دل بریدن مشکل است،در دل آتش که باشی پرکشی...

حکم دل کردم...ولیکن اول بازی بریددل بدستش داده بودم پس چرا د...

از نگاه روی تو ، دل سیر می گردد مگرآخر آدم با تو باشد ، پیر ...

من برای داشتن دستهای تو ریسمان نبسته ام، دل بسته ام! همین که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط