زخم کهنه
زخم کهنه
پارت ۱۷
فقط ازش لذت ببر کوچولو وقتی هم اتفاقی افتاد فقط باهاش مواجه شو بهرحال وقتی داداش کوچولوت با دم شیر بازی میکنه باید حواستون به ترکش هاش باشه دیگه مگه نه؟ سومین سر پایین انداخت متوجهم ... |||
سومین سر پایین انداخت متوجهم چی رو متوجه بود آخه ؟ کیونگسو فقط داشت براش شاخ و شونه می کشید و از این حجم از راحت قبول کردن و چشم گفتن داشت عصبانی میشد! دوباره سکوت بود و شنیدن نفسهای همدیگه چند دقیقه ای گذشت تا صدای پایی توجه هردوشون رو جلب کرد. سومین متوجه همون مرد بی اعصاب دیروزی شد. انگار اون هم سومین رو یادش بود و با دیدنش اخم کرد _بازم تو! سومین خم و راست شد سلام مرد چشم غرهای رفت و رو به تهیونگ :کرد فردا ارباب تشریفشو می آره! معلوم نبود جملهش خبریه یا سوالی اما جواب تهیونگ به هیچکدوم ربطی نداشت جواب سلامشو بده! مرد اخمو گیجی کرد : وات؟ از آدم اتوکشیده و تحصیلکردهای مثل تو بعیده جواب سلام یه دختر بچه رو ندی هیونگ تهیونگ با پوزخند گفت و به سومین که با چشمهایی درشت نگاهشو بینشون ردوبدل میکرد اشاره کرد. مرد هوف عصبانی ای کشید شوخیت گرفته؟
تهیونگ شونه بالا انداخت. سومين آهسته :گفت با اجازتون من مرخص میشم! تهیونگ نیم نگاهی بهش انداخت و سر تکون داد. تعظیمی به هر دو کرد و رفت .کیونگسو رفتنشو نگاه کرد و گفت: میآد که میآد خبرچین ارباب شدی؟ _خواستم بدونی! دونستم از این ورژنت خوشم نمیاد اگه موقع اومدنش عروسک جونت در حال ول چرخیدن میبود اونموقع شاید از این ورژنم خوشت می اومد تهیونگ اخم کرد چند لحظه صورت ريلكسشو نگاه کرد و محکم صداش زد بیون بکهیون!!! پوزخندی نصیبش شد هیچوقت قدر منو نمیدونی! روی پاشنه چرخید و از همون مسیری که اومده بود تهیونگ رفتن وکیل شخصیش که بیشتر از همه توی این دنیا مراقبش بود اما با همدیگه مثل سگ و گربه بودند رو نگاه کرد نفسش رو کلافه بیرون داد. ولی آخرم جواب سلامشو ندادی مرتیکه بیادب! زیرلب گفت و سنگ جلوی پاشو شوت .کرد برگشتن پدرش قرار بود آرامش چند روزهی نصفه نیمه شو ازش بگیره... |||
بگید ببینم از پسترش رو دوست دارین ؟
پارت ۱۷
فقط ازش لذت ببر کوچولو وقتی هم اتفاقی افتاد فقط باهاش مواجه شو بهرحال وقتی داداش کوچولوت با دم شیر بازی میکنه باید حواستون به ترکش هاش باشه دیگه مگه نه؟ سومین سر پایین انداخت متوجهم ... |||
سومین سر پایین انداخت متوجهم چی رو متوجه بود آخه ؟ کیونگسو فقط داشت براش شاخ و شونه می کشید و از این حجم از راحت قبول کردن و چشم گفتن داشت عصبانی میشد! دوباره سکوت بود و شنیدن نفسهای همدیگه چند دقیقه ای گذشت تا صدای پایی توجه هردوشون رو جلب کرد. سومین متوجه همون مرد بی اعصاب دیروزی شد. انگار اون هم سومین رو یادش بود و با دیدنش اخم کرد _بازم تو! سومین خم و راست شد سلام مرد چشم غرهای رفت و رو به تهیونگ :کرد فردا ارباب تشریفشو می آره! معلوم نبود جملهش خبریه یا سوالی اما جواب تهیونگ به هیچکدوم ربطی نداشت جواب سلامشو بده! مرد اخمو گیجی کرد : وات؟ از آدم اتوکشیده و تحصیلکردهای مثل تو بعیده جواب سلام یه دختر بچه رو ندی هیونگ تهیونگ با پوزخند گفت و به سومین که با چشمهایی درشت نگاهشو بینشون ردوبدل میکرد اشاره کرد. مرد هوف عصبانی ای کشید شوخیت گرفته؟
تهیونگ شونه بالا انداخت. سومين آهسته :گفت با اجازتون من مرخص میشم! تهیونگ نیم نگاهی بهش انداخت و سر تکون داد. تعظیمی به هر دو کرد و رفت .کیونگسو رفتنشو نگاه کرد و گفت: میآد که میآد خبرچین ارباب شدی؟ _خواستم بدونی! دونستم از این ورژنت خوشم نمیاد اگه موقع اومدنش عروسک جونت در حال ول چرخیدن میبود اونموقع شاید از این ورژنم خوشت می اومد تهیونگ اخم کرد چند لحظه صورت ريلكسشو نگاه کرد و محکم صداش زد بیون بکهیون!!! پوزخندی نصیبش شد هیچوقت قدر منو نمیدونی! روی پاشنه چرخید و از همون مسیری که اومده بود تهیونگ رفتن وکیل شخصیش که بیشتر از همه توی این دنیا مراقبش بود اما با همدیگه مثل سگ و گربه بودند رو نگاه کرد نفسش رو کلافه بیرون داد. ولی آخرم جواب سلامشو ندادی مرتیکه بیادب! زیرلب گفت و سنگ جلوی پاشو شوت .کرد برگشتن پدرش قرار بود آرامش چند روزهی نصفه نیمه شو ازش بگیره... |||
بگید ببینم از پسترش رو دوست دارین ؟
- ۵.۰k
- ۲۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط