صاحره پارت و

صاحره پارت ۳ و ۲
رز :
بردنمون نگاه توی راه به مامانو بابام انداختم اصن به من نگاه نمی کردن از ام هون پرسیدم :
+عمو و زن عمو کجا ؟
_دوست داری کجا باشن ؟
+مسخره بازی در نیار😬
_تو زندانمن اونا از اون محلول نخوردن ولی تا اونجایی که میتونستم شکنجشون دادم 😏
تو چشام اشک جمع شد دلم اتیش گرفت چقد ادم سنگ دل باشه ؛ اخه؟ بهش گفتم :
+عمو میدونست تو یه روزی از سهون انتقام میگیری برای همین به همه دوروغ گفت تا جونش در امون باشه اون میدونست تو این بلا رو سر ما و برادرت میاری !
_چرا پس جلومو نگرفت ؟
با چشای اشکی سرمو گرفتم پایین ام هون یه پوزخند زد و گفت :
_بیشتر از این نیستی و نبودی و نخواهی بود 😏
+تو اونقد که فک میکردم ساده نیستی یه چیزی حالیته اوخه ی دختر کوچولومو بدون مامانو باباشه نازی دلم سوخت !
و حاله رو از دورمون برداشت و دستشو گذاشت رو چونم ولی سهون دستشو پس زد و گفت :
_مظلوم گیر اوردی ؟
+هع امدی بلاخره ؟مطمعن بودم با این ترفند میتونم بکشونمت بیرون مارمولکه عوضی !
سهون یه چش غوره براش رفت اما اون عین خیالشم نبود !
بقیه بچه ها رو بردن اونور قدرتای همه رو گرفته بود 😔
سهونو به یه سلول منم به یه سلول ، نه اتاق بردن !
برام عجیب بود درشم قفل بود نمیتونستم کاری رو انجام بدم کاش کسی اینجا بود و کمکم میکرد 😢
سهون :
داشتم با هر چی زور داشتم میزدم به در ولی باز نمی شد خجالت میکشم تو رویه هر کی نگاه کنم بگه تو هیچ کاری نکردی ! میدونستم قصد ام هون کشتن منوو گرفتن قدرت منو رز و بچه هاست بچه هارو برده ی خودش میکنه و رز 😟 نمیتونم به رز فک کنم کناره اون توی لباس عروس 😣 اشکام سرازیر شدن 😭
بای تا پارت بعد🤗
دیدگاه ها (۱)

🏩 فیک همسایم بمون🏩 پارت (8)🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩...

Meshkiolia پارت #۴بچه ها پسرو تغیر دادم بجای کوکی جین هستش 🚫...

#BTS

😚

جیمین فیک زندگی ادامه پارت ۳۸#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط