دخترباغبان

#دختر_باغبان 🌱

#پارت_44

+محکم خودمو بغل کرده بودم و گریه میکردم که در جلوی ماشین باز شد.

ــ ا/ت

+با صدای گریه هام فهمید عقبم در جلو رو بست و در عقب رو باز کرد.
از ترس نمی‌تونستم تکون بخورم.

ــ ا/ت خوبی؟

+هق من هق
اومد و بغلم کرد.
چون خیلی ترسیده بودم خودمو تو بغلش جا کردم.
بعد برآید استایل بغلم کرد و بردم توی اتاق روی تخت گذاشتم.
و کنارم نشست محکم بغلم کرد.

ــ ببخشید نمی‌دونستم اینطوری میشه.

+نمی‌تونستم حرف بزنم پس بیشتر خودمو انداختم تو بغلش.
آروم سرمو نوازش میکرد.
که در اتاق زده شد.

ــ کیه؟

خدمتکار:ارباب منم خواستم بگم شام آمادس.

ــ باشه برو

+آروم از بغلش دراومدم.

ــ الان بهتری

+اهوم
میخواستم بلند شم که دیدم پاهام میلرزه چون وقتی میترسیدم اینجوری میشدم.

ــ چته؟

+میشه نیام رو میز؟

ــ چرا؟

+نمیتونم پاهامو تکون بدم.

ــ میخوای برات غذا بدم بیارن بالا؟

+آهوم

ــ خب باشه

ادامه دارد............🌱
دیدگاه ها (۰)

#دختر_باغبان 🌱#پارت_45+یونگی رفت پایین و بعد از حدود بیست دق...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_46+ایشششروتخت دراز کشیدم و زل زدم تو چشا...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_43 +سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم.ــ ا/ت+...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_42+بلاخره بعد از چند مین رسیدیم.و اول رو...

📜 خیانت درون عشق 📜🫧پارت اول🫧🌈ویو ا/ت 🌈داشتیم مثل بقیه زندگی ...

سه پارتی هیسونگ p۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط