یک قهوه تلخ

یک قهوه تلخ
و یک پنجره، پر از باران
تصویر چشم توست
که در چشم خیس من افتاد
دیدگاه ها (۷)

به رفتن تو سفر نه ، فرار می گویندبه این طریقه ی بازی قمار می...

هر که گوید او منم او من نشدخوشه ی او لایق خرمن نشد من مشو از...

فال فنجان من این بود که شاعر بشوم...از سر بخت خوشم با تو معا...

‌چه غریبستانی ست میان عشیره ی عشاق ماندنباید به دیار عزلت...

یه اتاق دنج و بارش باران ☁️🍂و یه قهوه داغ پشت پنجره و بوی با...

من و یک پاییـ🍁ـز و یک آبان در جاده ای پر پیچ و خم از برگ ها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط